زهرازهرا، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 16 روز سن داره

زهرا (دختر دوست داشتنی ما)

127. نمایشگاه و دخترگلم شهریور 94

نفسم ... دخترم ...زندگیم آخرین روزهای تابستان همه حال و هوای مدرسه دارند . ما هم استثناء نبودیم ..یکروز گرم من و شما و یایا فروغ و دایی مهدی راهی نمایشگاه شدیم برای شما خوشگل خانم تا همه وسایل مدرسه و کلاس اولت را تهیه کنیم.. با دیدن ان همه غرفه و وسایل رنگارنگ خیلی خوشحال شدی ..از این غرفه به اون غرفه .. تا عصر که پدر بیاد کلی خرید کردیم از کفش و کیف گرفته تا دفتر و مداد و .... یک میز و صندلی صورتی قشنگ هم برات خریدیم.. ان روز تابستانی خیلی بهمون خوش گذشت/                              &nbs...
26 شهريور 1394

125. پارک و جشنواره نقاشی شهریور 94

دختر گلم .. عزیزم ...نفسم یکروز من و شما و زن عمو ارسلان رفتیم پارک.. اونجا برای تبلیغات میز و صندلی گذاشتند و انواع وسایل بازی برای بچه ها وجود داشت. شما و ارسلان هم کاور پوشیدید و شروع کردید به نقاشی و بازی با گل و خمیر ....  خیلی خیلی بهتون خوش گذشت.                                                               &n...
21 شهريور 1394

124. تولد تولد تولد سوگند جون مبارک مرداد 94

دختر گلم .. عزیزم ...نفسم  یه خبر خوب عالی چقدر تابستان امسال خوب بود.. اول عروسی دایی محمد .. الانم که تولد سوگند جون دختر خاله مهسا  روز 12 مرداد ماه بدنیا اومد. خیلی خیلی خوشکله .. ماشاء الله  هزار قل هو الله خیلی دوستش داریم .. فرشته کوچولوی ما تو همه اش به همه ما می گی من و سوگند خواهریم.. من خواهر بزرگ سوگندم.. خیلی با بودن سوگند احساس بزرگی می کنی نفسم ماشاالله  و قل هوالله یادتون نره لطفا                                   &...
16 مرداد 1394

123. عروسی دایی محمد تیرماه 94

دختر گلم .. عزیزم ...نفسم امسال تابستان اتفاق خوبی که افتاد ازدواج دایی محمد بود . ازدواجی که باعث شد ما تو گرمای تابستون راهی بوشهر شدیم ... بله عروس جدید خانواده بوشهری بود سفر را با یایا و باباجی و مهدی شروع کردیم  خاله مهسا و دیوید پارسلی هم خودشون با ماشین اومدند ...  طی سفر هر مکان با صفایی دیدیم  توقف کردیم و کلی لذت بردیم. یاسوج بیشترین توقف را داشتیم و کلی بهمون خوش گذشت یکی از قشنگترین خاطره های سفر بعد از مراسم خواستگاری و عقد دایی محمد .. گشت و گذار شبانه در بوشهر و کنار ساحل خلیج فارس بود. البته متاسفانه به علت گرمای شدید تیر ماه اصلا طی روز از هتل بیرون نیومدیم. تو راه برگشت هم یایا فروغ همه را ...
27 تير 1394

122. اولین عکس با حجاب برای کلاس اول

نفس مادر دیگه داری کم کم برای خودت خانمی میشی دیگه چشم بهم بزنی باید بری کلاس اول .. عاشقتم نفسم.. عزیزم .. برای ثبت نام مدرسه باید عکس با حجاب ببریم..  اومدیم  پیش یایا و از دختر همسایه یایا فروغ دو تا مقنعه گرفتیم . قبل از رفتن به عکاسی چند تا عکس خودم ازت عکس گرفتم.. این عکاسی از دوست های قدیمی و همکار باباجی بود. برات گفتم منم اولین عکس برای مدرسه را پیش ایشون گرفتم. تو عکاسی هم آقای عکاس کلی خوشحال شد و به پیشنهاد خودش یک عکس اتلیه ای هم گرفت. ...
17 خرداد 1394

121. تلاش برای یک خاطره کوچکی مشترک خرداد 94

دختر قشنگم .. بعضی وقتها کارهایی می کنی که برام خیلی  جالبه من توی خونه یایا برای شما یک خاطره از کوچکی هام تعریف کردم.. برای دختر قشنگم گفتم که من خیلی وقتها از پله بالا نمی رفتم .. همه اش اویزون پشت پله بودم .. از کنار پله ها خودم اویزون می کردم و می اومدم طبقه دوم... خلاصه عصر همون روز دیدم خبری ازت نیست .. بعد که صدات کردم دیدم داری تلاش می کنی مثل من از پشت پله ها بالا بیایی.. اولش کمی ترسیدی .. ولی بعد از چند بار  ترست ریخت و هی بالا و پایین رفتی                           &...
17 خرداد 1394

120. فارغ التحصیلی پیش دبستانی اردیبهشت 94

خانم کوچولو .... عزیز دلم دیگه کم کم داری برای خودت خانمی میشی... دیروز جشن فارغ التحصیلی ات بود از چند روز قبل یایا فروغ و دایی مهدی هم پیش ما بودند.. همگی خیلی برای این جشن ذوق و شوق داشتیم.. توی این جشن شما تو سه برنامه حضور داشتی اول ... گروه قران .. به همراه چند تا دیگه از دوستهای خوبت سوره ناس را تلاوت کردید. دوم ..  گروه شعر انگلیسی ... بازهم با تعدادی از دوستهات شعر If you are happy  را خوندید ... البته مگه میشه جایی حرف از زبان انگلیسی باشه و تو گل اون گروه نباشی ... قربون نابغه خودم برم سوم .. گروه شعر فارسی .. در مورد شهرهای ایران و لباس و سوغات شهر ها سرود باید می خوندید ... تک نفره و شما مسئول مع...
25 ارديبهشت 1394

119. اولین کوهنوردی اردیبهشت 94

دختر عزیزم  .. روز  جمعه بود و حوصله همه مون سر رفته بود... پدر پیشنهاد داد بریم  کوهنوردی ... ما هم خوشحال سریع آماده شدیم و وسایل را برداشتیم و راه  افتادیم تجربه بسیار خوبی برات شد. قربون تحملت برم خیلی خوب تونستی قدم  به قدم پدر کوه را بالا بری.. حتی خیلی جاها به من هم کمک کردی... واقعا رسیدن به نوک کوه لذت داشت.. امیدوارم تو زندگی هم همیشه موفق باشی و به قله های آرزوها و هدف های قشنگت برسی.                                  &nbs...
15 ارديبهشت 1394