زهرازهرا، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 11 روز سن داره

زهرا (دختر دوست داشتنی ما)

100. تولد تک گلم .. تیام 11 مارس - 21 اسفند

عزیز دلم ..تک دخترم...همه زندگیم      امروز روز تولد توست و من هر روز بیش از پیش به این راز پی میبرم که تو خلق شده ای برای من تا زیباترین لحظه ها را برایم بسازی . . .       تولدت مبارک        خانمی..تک گلم الان دیگه برات خودت خانمی هستی.. پنج سال گذشت..انگار همین دیروز بود.. دختر قشنگم امیدوارم سالهای زندگیت همه به شادی .. سلامتی و سربلندی  و عاقبت به خیری طی شه ..   من و پدر خیلی خیلی دوست داریم.     اینم عکس شما تو صفحه متولیدن امروز نی نی وبلاگ ...
21 اسفند 1392

98.اولین برف تیام

گل دخترم ... امسال اولین سالی بود که تو زندگیت  اینقدر برف دیدی ..بارش برف دیدی .. چند سال پیش پیست رفتیم ولی اینقدر برات مزع نداشت ..خلاصه  تو چند روزی که برف اومد خیلی برف بازی کردی ..ادم برفی ساختی ..گوله برف بازی کردی... پروانه ساختی رو برف و...... همیشه خوش باشی گلم ...
11 دی 1392

97.اولین سفر دخترم به مشهد آذر 92

خانم کوچولوی عزیزم.. یکدونه من امسال آذر ماه  قسمت شد که به زیارت آقا امام رضا (ع) بریم.. چند وقتی بود که دلمون هوس مشهد را کرده بود اما طلبیده نمی شدیم..خلاصه دل گرفته بودم.. خلاصه دل گرفته بودم..درست اوایل آذر ماه بود که قسمت شد یه صبح قشنگ جمعه بریم زیارت خانم معصومه (ع) و بعدش برای دعای ندبه مسجد جمکران باشیم..اونجا بازهم از خانم حضرت معصومه خواستیم واسطه بشوند که امام رضا ما را بطلبه و قربونش برم کرامت این خانواده را ...درست 10  روز بعد راهی سفر مشهد شدیم..  سفر شیرینی بود و اصلا ذوق دیدار و زیارت سختی و سرما ی راه را از یادمون برد.. السلام علیک یا علی بن موسی الرضا و این زیباترین ذکر را بارها و بارها تکرار ...
3 آذر 1392

96. اولین جمله آبان 92

گل قشنگم یکروز سرگرم کار بودم که دیدم صدام زدی و  وایت برد کوچولوت را نشونم دادی که روش یک جمله به انگلیسی نوشته بودی..کلی تعجب کردم که چطور نوشتی..حروف را جداگانه بلد بودی ولی اینکه کلمه  یا جمله سازی کنی برام تعجب اور بود...ازت پرسیدم چطور این ا نوشتی گوشه بالای وایت برد را نشونم دادی و گفتی از اینجا.... برام جالب بود که حتی فاصله ها را رعایت کرده بودی من ازت خواستم دو باره بنویسی و فیلمش را گرفتم تا یادگار بمونه ..تو وبلاگت فقط عکس جمله اول را گذاشتم ولی تو فیلمت تا اخر وایت برد جمله را چند بار نوشتی امیدوارم روزهای موفقیتت را ببینم گل قشنگم ..از همه رنگم   ...
19 آبان 1392

95. عکس یادگاری برای سالهای دور

عزیز دلم خانم قشنگم چند وقت پیش  تو اینترنت  یکسری عکس دیدم که عکاس از یک عکس قدیمی  یه ورژن جدیدش را دوباره گرفته بود... منم تصمیم گرفتم همین کار را بکنم ..  برای یادگاری هم گرمکن خودم را تن شما کردم و عکس گرفتیم... تصمیم دارم هر سال با همین گرمکن عکس بگیریم و توی یه سال مشخص همه عکس ها را کنار هم بگذاریم تا گذر زمان قشنگ مشخص باشه... اره عزیز دلم خیلی ایده های دیگه هم برات دارم.   ...
11 آبان 1392

94.اولین لباس سیاه برای محرم

عزیز دلم امیدوارم همیشه زیر سایه آقا ابوالفضل باشی..چند سالی بود که می خواستم برات لباس مشکی بخرم ..زمانی که میومدیم ایران هرچه بازار میرفتیم گیرم نمی اومد ..می گفتن فصلش باید بیایی و ما هم قسمت نشده بود محرم ایران باشیم تا امسال که بلاخره هم تونستیم عزاداری های واقعی ببینیم و هم بریم هیئت ..شما برای  اولین بار بود دسته و زنجیر زنی و  تعزیه می دیدی و  همه اش برات سوال بود و من باید یکی یکی انها را برات جواب می دادم   بارها از من پرسیدی تو قصه امام حسین چرا به بچه ها آب ندادند و من عاجز از پاسخ این سوال ؟ سوالی که سالها هم بگذره هیچ وجدان پاکی براش جوابی نخواهد داشت.. تک تک قصه های کربلا برات شنیدنی بود و بارها ب...
11 آبان 1392

93.پازل های تیام

پازل های تیام خانم قشنگم ..دورت بگردم شما از اول علاقه خوبی به پازل داشتی و من و پدر هم سعی کردیم  همیشه پازل های مورد علاقه خودت را بگیریم و همیشه خودت انتخاب می کردی ..اینها عکس پازل های شما از ابتدای سن دوسالگی شما تا حالا است .. البته وقتی دیدی میخواهم عکس پازل هات را بگذارم سریع رفتی سه تا کاردستی با لوگوهات ساختی و از من خواستی اینها را هم تو وبلاگت بگذارم. عشق منی همیشه       ...
4 مهر 1392

92.اولین دندانپزشکی دختر گلم شهریور 92

عزیز دلم ..خانمم ..تقریبا اواخر شهریور ماه بود که متوجه شدم دندان خراب داری البته یکی دو بار هم دندان درد شدیدی گرفتی که خیلی خیلی اذیت شدی.. خاله مهسا که خودش دستیار دندانپزشک است اصرار کرد شما را ببره پیش دکتر دندانپزشک اطفال... خلاصه یکروز کاری همراه خاله رفتی ...خاله  تعریف کرد خیلی دختر خوبی بودی و اولش خیلی خیلی خوب با خاله و خانم دکتر همکاری کردی ..ولی قسمت  بد ماجرا این بود که سه تا از دندان های شما عصب کشی نیاز داشت.. اونروز خاله و خانم دکتر دندان شما را پانسمان  کردند و برگشتی خونه ...وقتی من و پدر را دیدی تازه دردهایت یادت اومد و کلی برامون گریه کردی ...   دو سه روز بعد ما بردیمت کلینیک و از کل دندان ...
24 شهريور 1392