زهرازهرا، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 16 روز سن داره

زهرا (دختر دوست داشتنی ما)

139. سال نو .. نوروز 95

سال نو مبارک قشنگم امیدوارم امسال سال پر از خیر و برکت و سلامتی و موفقیت برای تو باشه نفسم امسال سال تحویل کنار خاله مهسا و آقا داوود و سوگند جون بودیم .. بعد با خاله اینها رفتیم دیدن یایا فروغ و باباجی و بقیه بزرگترها ... ضمنا کلی اصفهان را گشتیم مخصوصا بازید از کاخ چهلستون برات خیلی جالب بود.                                               ...
7 فروردين 1395

105- کاروانسرای عباسی تیر 93

خانم خوشگله.. نفسم توی آخرین مسافرتمون به اصفهان .. به کاروانسرایی به سبک قدیمی برخوردیم و رفتیم بازدید .. خیلی قشنگ بود و احساس خوبی بهمون داد.. شما هم که مثل همیشه کلی بازی کردی..                             ...
8 تير 1393

97.اولین سفر دخترم به مشهد آذر 92

خانم کوچولوی عزیزم.. یکدونه من امسال آذر ماه  قسمت شد که به زیارت آقا امام رضا (ع) بریم.. چند وقتی بود که دلمون هوس مشهد را کرده بود اما طلبیده نمی شدیم..خلاصه دل گرفته بودم.. خلاصه دل گرفته بودم..درست اوایل آذر ماه بود که قسمت شد یه صبح قشنگ جمعه بریم زیارت خانم معصومه (ع) و بعدش برای دعای ندبه مسجد جمکران باشیم..اونجا بازهم از خانم حضرت معصومه خواستیم واسطه بشوند که امام رضا ما را بطلبه و قربونش برم کرامت این خانواده را ...درست 10  روز بعد راهی سفر مشهد شدیم..  سفر شیرینی بود و اصلا ذوق دیدار و زیارت سختی و سرما ی راه را از یادمون برد.. السلام علیک یا علی بن موسی الرضا و این زیباترین ذکر را بارها و بارها تکرار ...
3 آذر 1392

90.سد زاینده رود و یک روز زیبا کنار طبیعت

یه رور خوب کنار زاینده رود..   یکروز خوب قشنگ مهرماه برای یک کار راهی نجف آباد شدیم و بعد از اینکه پدر و بابا منصور کارشون تموم شد اول ناهار خوردیم...رستوران  تمیزی بود  و یک آب نمای زیبا توجه شما را به خودش جلب کرد.. البته ناهار خوبی خوردی و بعد هم در راه برگشت رفتیم سد زاینده رود و کلی اونجا کنار آب  به شما خوش  گذشت..       ...
6 شهريور 1392

89.عید فطر92-- مرداد ماه 92

عید فطر92--  مرداد ماه 92 خانمم عشقم عیدت مبارک ..امیدوارم همیشه شاد و سلامت باشی عصر روز پنج شنبه آخر ماه مبارک وسایل پیک نیکمون را جمع کردیم و راهی شهر داران شدیم... تصمیم داشتیم شب عید فطر را کنار دریاچه مصنوعی و زیبای این شهر بگذرونیم.. حدود 20 دقیقه قبل از افطار رسیدیم مجموعه دریاچه ... خانمم عشقم عیدت مبارک ..امیدوارم همیشه شاد و سلامت باشی عصر روز پنج شنبه آخر ماه مبارک وسایل پیک نیکمون را جمع کردیم و راهی شهر داران شدیم... تصمیم داشتیم شب عید فطر را کنار دریاچه مصنوعی و زیبای این شهر بگذرونیم.. حدود 20 دقیقه قبل از افطار رسیدیم مجموعه دریاچه ...خدای من اینقدر شلوغ بود که نگو ..از همه جا مسافر ها آمده بودند و چا...
19 مرداد 1392

88.بازدید از غار یخی و آبشار شیخ علیخان- رمضان 92

خانم خانمی... عشقم ..دلم...گلم سلام عصر یک روز ماه رمضان بود که ما گشنه و تشنه نشسته بودیم جلو تلویزیون...داشتیم اخبار استان را می دیدیم که  مجری اخبار از یک غار یخی زیبا تعریف می کرد و صحنه های زیبایی از این طبیعت بکر را نشون می داد. وقتی پایان خبر آدرس را داد دیدیم با ما فقط بیست دقیقه راه است. پس یک مقدار افطاری ساده و چای برداشتیم و ساعت 6 عصر به سمت غار یخی حرکت کردیم.   اول به شهرستان چلگرد (آبشار کوهرنگ ) رسیدیم. از چند نفر آدرس غار یخی را پرسیدیم جالب این بود که هر کسی یک میزانی را می گفت که با دیگری مغایرت داشت ولی همه از سخت بودن راه خبر می دادند. ما تعجب کردیم که این سختی راه چیست...خلاصه به راه ادامه دادیم ...
15 مرداد 1392

83. ماجرای بازدید از خانه میرپنج- چادگان – تیرماه 92

یکروز صبح من و شما و پدر و دایی مهدی  تصمیم گرفتیم بریم چادگان..پدر گفت می خواهد ما را سورپرایز کنه و یک جای خیلی خوب را نشونمون بده...  یکروز صبح من و شما و پدر و دایی مهدی  تصمیم گرفتیم بریم چادگان..پدر گفت می خواهد ما را سورپرایز کنه و یک جای خیلی خوب را نشونمون بده... درب یک ساختمان قدیمی ایستادیم و پدر توضیح داد که این ملک باستانی متعلق به دایی مادری پدر( مامان افسر )  است. پدر ضمن اینکه قسمتهای مختلف خانه را نشان می داد خاطرات مامان افسر توی این خونه را هم تعریف می کرد. دوران کودکی مامان افسر با دختر دایی ها و پسر دایی ها ..خاطرات شیرین کودکی آنها برای ما هم شیرین بود. ضمنا مسئولین این موزه هم وقتی فهمیدند ما ...
19 تير 1392

77. سیزده بدر سال 92 و مسافرت دسته جمعی

دختر گلم امسال اولین سیزده بدری بود که ما تنها نبودیم . امسال سیزده بدر خانواده ما( من و پدر و شما دختر گلم)، یایا فروغ و دایی مهدی و دایی امید، خانواده دایی پدر( دایی شاپور و نادیا جون و شایان و محمدرضا گل)، خانواده عمه پریچهر( عمو پیمان، عمه پریچهر، سالار جون)همگی 12 فروردین با ماشین  عمو پیمان راهی سفر شدیم. پشت ماشین را پتو زدیم و قالی پهن کردیم و هرکی رختخواب و وسایل پیکنیک آورد. خلاصه پشت ماشین دنیایی برای خودش داشت. حدود 10 صبح 12 فروردین حرکت کردیم . ناهار را کنار دریاچه ملاقرود خوردیم. حدود یک ساعتی کنار دریاچه بودیم و بعد تصمیم گرفتیم بریم سمت  ابیانه... حرکت شروع شد و چون توی مسیر مرتب جاهای قشنگ و خوش آب و ه...
13 فروردين 1392