زهرازهرا، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 28 روز سن داره

زهرا (دختر دوست داشتنی ما)

122. اولین عکس با حجاب برای کلاس اول

نفس مادر دیگه داری کم کم برای خودت خانمی میشی دیگه چشم بهم بزنی باید بری کلاس اول .. عاشقتم نفسم.. عزیزم .. برای ثبت نام مدرسه باید عکس با حجاب ببریم..  اومدیم  پیش یایا و از دختر همسایه یایا فروغ دو تا مقنعه گرفتیم . قبل از رفتن به عکاسی چند تا عکس خودم ازت عکس گرفتم.. این عکاسی از دوست های قدیمی و همکار باباجی بود. برات گفتم منم اولین عکس برای مدرسه را پیش ایشون گرفتم. تو عکاسی هم آقای عکاس کلی خوشحال شد و به پیشنهاد خودش یک عکس اتلیه ای هم گرفت. ...
17 خرداد 1394

121. تلاش برای یک خاطره کوچکی مشترک خرداد 94

دختر قشنگم .. بعضی وقتها کارهایی می کنی که برام خیلی  جالبه من توی خونه یایا برای شما یک خاطره از کوچکی هام تعریف کردم.. برای دختر قشنگم گفتم که من خیلی وقتها از پله بالا نمی رفتم .. همه اش اویزون پشت پله بودم .. از کنار پله ها خودم اویزون می کردم و می اومدم طبقه دوم... خلاصه عصر همون روز دیدم خبری ازت نیست .. بعد که صدات کردم دیدم داری تلاش می کنی مثل من از پشت پله ها بالا بیایی.. اولش کمی ترسیدی .. ولی بعد از چند بار  ترست ریخت و هی بالا و پایین رفتی                           &...
17 خرداد 1394

120. فارغ التحصیلی پیش دبستانی اردیبهشت 94

خانم کوچولو .... عزیز دلم دیگه کم کم داری برای خودت خانمی میشی... دیروز جشن فارغ التحصیلی ات بود از چند روز قبل یایا فروغ و دایی مهدی هم پیش ما بودند.. همگی خیلی برای این جشن ذوق و شوق داشتیم.. توی این جشن شما تو سه برنامه حضور داشتی اول ... گروه قران .. به همراه چند تا دیگه از دوستهای خوبت سوره ناس را تلاوت کردید. دوم ..  گروه شعر انگلیسی ... بازهم با تعدادی از دوستهات شعر If you are happy  را خوندید ... البته مگه میشه جایی حرف از زبان انگلیسی باشه و تو گل اون گروه نباشی ... قربون نابغه خودم برم سوم .. گروه شعر فارسی .. در مورد شهرهای ایران و لباس و سوغات شهر ها سرود باید می خوندید ... تک نفره و شما مسئول مع...
25 ارديبهشت 1394

119. اولین کوهنوردی اردیبهشت 94

دختر عزیزم  .. روز  جمعه بود و حوصله همه مون سر رفته بود... پدر پیشنهاد داد بریم  کوهنوردی ... ما هم خوشحال سریع آماده شدیم و وسایل را برداشتیم و راه  افتادیم تجربه بسیار خوبی برات شد. قربون تحملت برم خیلی خوب تونستی قدم  به قدم پدر کوه را بالا بری.. حتی خیلی جاها به من هم کمک کردی... واقعا رسیدن به نوک کوه لذت داشت.. امیدوارم تو زندگی هم همیشه موفق باشی و به قله های آرزوها و هدف های قشنگت برسی.                                  &nbs...
15 ارديبهشت 1394

118. سیزده بدر سال 94

سیزده بدر امسال من و شما و پدر راهی چند تا شهر زیبای ایران شدیم پیشنهادش از طرف یکی از دوستانمون بود روز قبل از سیزده بدر راهی شهر ساوه شدیم و یکروز این شهر زیبا را گشتیم صبح روز سیزده بدر از شهر بیرون اومدیم و راهی سد ساوه شدیم .. محیطی بکر و زیبا و دوست داشتنی ناهار جوجه کباب  خوردیم و عصر راهی تفرش شدیم مسیر سد ساوه به تفرش یکی از مسیرهای دلپذیری بود که خاطراتش هنوز تو ذهنمومنه تمام مسیر پر بود از روستاهای بسیار زیبا و خوش آب و  هوا و دل انگیز خیلی دوست دارم بازم اون مسیر را دوباره ببینم ادامه مطلب یادتون نره :       ...
13 فروردين 1394

117.happy new year 1394

سلام سلام سلام عزیزم سال نو مبارک ... اینم ار رسیدن سال 1394  ... گلم ..نفسم ..عشقم  امیدوارم سال 94 پر از اتفاق های خوب و شیرین برای تو باشه .. عزیزم بهترین ها را برات آرزو دارم ..خیلی دوست دارم عزیزم                     ادامه مطلب یادتون نره :       عزیزم یه شب عینک یایا را زدی به چشم های قشنگت و گفتی من مثل خانم دکترها شدم ... قربون خانم دکتر کوچولوی عزیزم برم..  ...
4 فروردين 1394

116. بازدید از برج میلاد و دو جشنواره جالب اسفند 93

نفسم و قشنگم دوباره چشم بهم زدیم و سال 93 هم داره تموم میشه .. همه خودشون را برای بهار 94 آماده می کنند.امیدوارم سال جدید برای همه سال خوبی باشه .. خوب بریم سر خاطره امروز  امروز خیلی اتفاقی رفتیم برج میلاد ... تو همیشه عاشق آب نماهای بزرگ برج میلاد بودی .. بعد از کلی آب بازی تو هوای سرد اسفند ماه ... بلاخره وارد محیط اصلی برج شدیم جالب اینکه متوجه شدیم بیرون ساختمان جشنواره شکلات و شیرینی بود... لازم به گفتن نیست که چقدر شکلات و شیرینی خوردی و چند تا انتخاب هم داشتی و کلی خرید کردی داخل  سه طبقه اول برج هم جشنواره هفت سین و وسایل عید بود.. غرفه غرفه زیبا بودند و دوست داشتنی .. کلی طول کشید تا س...
18 اسفند 1393

115. جشنواره زمستانی پیش دبستانی بهمن 93

دختر قشنگم .. اخرهای سال 93 است و از طرف پیش دبستان دعوت شدیم تا ثمره تلاش شش ماهه شما را تو مدرسه ببینیم .. ضمنا جشن رباتیک هم بود و شما گواهینامه پایان دوره رباتیک را هم دریافت کردید.                                            ادامه مطلب یادتون نره : ادامه مطلب یادتون نره :         ...
26 بهمن 1393

114. اولین بار بی دندونی بهمن 93

 دختر گلم .. عزیزم ...نفسم  هفته آخربهمن ماه 93 اولین دندونهای شیری ات  لق شد....  سه تا باهم ... پدر هم زحمت دراوردن آنها را کشید. اولش کمی ترسیدی ولی دیدی درد نداره خودت دومی و سومی را راحت نشستی و تکون نخوردی.. شب هم دندونها را گذاشتی  زیر بالشتت و فرشته دندون هم کلی برچسب و کتاب و خوراکی برات آورد.                                      ...
20 بهمن 1393

113. یک روز خاطره انگیز با مهدی و باباجی ابان 93

نفس مادر یک روز پاییزی با باباجی  و مهدی و پدر رفتیم رستوران بسیار زیبایی در شهریار خیلی روز خوبی را گذروندیم .. کلی بازی کردی و کلی غذاهای خوشمزه خوردیم. یکی از خاطره های امروز شیطونی کردن تو بود .. دایی مهدی می خواست عکس سلفی بگیره  تو همه اش وسط  عکس هاش بودی.. بنده خدا شاید صد تا عکس گرفت شما تو 95 تا از عکس ها بودی                                                  &nb...
15 آبان 1393