زهرازهرا، تا این لحظه: 15 سال و 2 ماه و 5 روز سن داره

زهرا (دختر دوست داشتنی ما)

31. مسافرت سوم دخترم به ایران آگوست 2012 ( تابستان 91) -- قسمت آخر

1391/6/7 10:45
نویسنده : مامان مرضیه
856 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گلم  خانمم  عزیزم   جیگرم 

 

یادش بخیر وقتی برای اولین بار این کلمات را به من و پدر گفتی چقدر ذوق کردیم  .. یایا فروغ اینها را یادت بود  ولی بعد دایره کلماتی که توی این زمینه می گفتی خیلی بیشتر شد

جونم برات بگه ( بنویسه ) برای مسافرت به خوزستان من و شما و پدر و  خاله مهسا تصمیم گرفتیم با اتوبوس برویم ولی بابا خان و مامانی و مامان افسرو بابا منصور با ماشین اومدند همگی صبح  یه روز گرم و شرجی رسیدیم  خوزستان منزل عمه پریسا و عمو مطهر ...  دست عمه درد نکنه یک  صبحانه مفصلی آماده کرده بودند ... خونه عمه پریسا و عمو مطهر را هم برای اولین بار بود که اومدیم ...متاسفانه برای عروسی عمه پریسا هم ما ایران نبودیم .. برای همین این منزل هم برامون جذابیت های خودش را داشت ...مخصوصا آکواریم عمو مطهر که فوق العاده زیبا بود..

انجا هم عمو مطهر دو تا گوسفند سر بریردند و کلی توی این مدت کباب خوردیم  شبها  هم عمو مطهر ما را به شهرهای مختلف می بردند چون هوا قابل تحمل تر بود 

شوشتر و گتوند ... پارک شهید چمران ماهشهر ... باشگاه اسب سواری ماهشهر--- آبادان و خرمشهر ... و من و پدر هم  برای کارهای مربوط به دانشگاه من  یکبار تنهایی اهواز اومدیم و شما پیش خاله مهسا موندی ...خاله کلی شما را پارک برده بود و با شما بازی کرده بود تا نبودن ما را متوجه نشی  

 

روزها از گرما تو خونه بودیم و زیر کولر گازی  برای همین برای خودمون  برنامه درست می کردیم  یکروز زدیم به تیپ بختیاری و کلی با تفنگ و زین و لباس محلی عکس گرفتن  (جالب بود و خوش گذشت)

 

 

مراسم شاهنامه خونی هم که هر عصر برگزار بود و عمو مطهر و بابا منصور با یک  حس و حال خوبی  برامون شاهنامه می خوندند ...البته شوشتر ما مهمان خانواده  عمو مطهر بودیم که اونجا هم کلی سنگ تموم گذاشتند  ... پدر و عمو مطهر و عمو علی  سه تایی رفتند شکار  و برگشتنی با دست پر برگشتند ( 11 تا پرنده بی زبون را شکار کرده بودند)... شب قبل از حرکت از منزل پدر عمو مطهر ، ایشون هم برامون شاهنامه خونی کردند و ما کلی لذت بردیم 

از خوزستان هم دسته جمعی با یک اتوبوس برگشتیم  کلی خوش گذشت اتوبوس دبست خودمون بود و صفا سیتی بود برای خودش

  

دیگه کم کم آخرهای مسافرت بود و ما به اصفهان برگشتیم یکروز منزل یایا فروغ بودیم و اسباب و اثایه را جمع کردیم و روز آخر هم  دوباره منزل عمه پریچهر همه اقوام جمع بودند ..البته دفعه اول همه  شادی می کردند و اینبار همه غصه رفتن ما را داشتند ...  تعریف نکنم بهتر است

 

برگشتن هم عمو مطهر و عمه پریسا زحمت بردن ما به فرودگاه را کشیدند و خاله مهسا هم همراهمون بود .. عمو مطهر 4 ساعت قبل از پرواز ما را به قم برد و ما در خلوتی نیمه شب  ( حدود ساعت 3صبح ) تونستیم به زیارت خانم حضرت معصومه بریم ( شما  اولین باری بود که به یک  مکان زیارتی می اومدی ) همه چیز برات جالب بود ..خیلی از دست کشیدن به ضریح و بوسیدن اون لذت بردی و بیشتر از همه سوال می کردی چرا همه دارند اینکار را می کنند  ... من تا اونجا که تونستم برات توضیح دادم .... خیلی زیارت خوبی بود ( یادش بخیر)

 

توی فرودگاه هم که یکی از دوستهای من که سالهاست با هم هستیم با خانواده اش زحمت کشیدند و اومدند فرودگاه ( خاله لیلا و عمو عباس و دختر گلش شیدا ) زحمت کشیدند و برات کادو  آورده بودند خلاصه این دیدار در لحظه های آخر هم برای خودش نقش یادگاری بود  

و بعد هم خداحافظی از  عمه پریسا و خاله مهسا و عمو مطهر و پانیک گلم 

به امید مسافرت های خوب دیگه در سالهای آینده

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (38)

نایسل
19 مهر 91 14:27
به خدا نمیدونم فکر کنم از بالکن اومده حتما
نایسل
19 مهر 91 14:27
مرسی عزیز دلمممم لطف داری
مامان اریانا جون
19 مهر 91 17:27
سلام عزیزم ممنون که میای بهم سر میزنی به خداخیلی دلگرم میشم بازم ممنون ازلطفت شرمنده به خاطر رمز شوهرم غیرتی شده بود اونارو پاک کرد خیلیم پاش نشستم دوستت دارم دوست خوبم
مامانی اوستا و امیر رضاجان
20 مهر 91 22:58
دلمون واستون تنگ شده بود. سفر به وطن خوش گذشت. ما هم رمز
مامان علي خوشتيپ
21 مهر 91 10:39
سلام مرضيه جون.من هي ميام سر ميزنم ميبينم هنوز رمز دارن
كي پس آماده ميشن اين پستا؟


سارا جون دو بار تا حالا رمز را برات خصوصی گذاشتم
زهرا _ مامان مریم گلی
21 مهر 91 13:05
عکسها فوق العاده هیجان انگیز و قشنگ بودن...این صمیمت و محبت بینتون واقعا قشنگه...الهی همیشه با هم شاد باشین و تنتون سالم باشه گلمممم

راستی فکر کنم زهرا جون خوشگل به مامانش رفته نه؟خنده های باباشم تو عکسا واقعا نشون دهنده ی یک پدر خوب و با حوصله بود.....خدا خانواده ی خوشبختتون و همیشه شاد و سالم نگه داره



مرسی گلم شما اولین نظر را دادید امیدوارم شما هم سلامت باشید
الهه مامان روشا جون
21 مهر 91 14:30
عالی بود.مرسی از توضیحات خوب و کاملت مرضیه جون. از همین جا روی ماهتون رو میبوسم و براتون آرزوی موفقیت و شادی و سلامتی میکنم. امیدوارم سفرهای بعدی سعادت دیدارتون نصیب ما هم بشه.
مامان نیایش
21 مهر 91 15:00
سفر خیلی خوبه بوده خدا رو شکر بهتون خوش گذشته همیشه به سفرای خوب خوب دختر نازت رو ببوس

مرسی خانمی امیدوارم خوش باشید

مامان پریسا
21 مهر 91 16:14
حیف شد کاش خبر داشتم کی اومدید اهواز
اگر اشتباه نکرده باشم اصلیت شما باید بختیاری باشه درسته؟

خیلی زیبا و به یاد ماندنی تعریف کردید.
خوشحالم که تونستم روی ماه خانواده را ببینم.
ایشالله همیشه سلامت باشید


بله ما اصالتا بختیاری هستیم ولی خودمون حتی پدر و مادرهامون اصفهان بدنیا اومدند
متین مامی ایلیا
21 مهر 91 16:37
خیلی قشنگ بود مامانی ولی لحظات برگشتتون خیلی ناراحت کننده بود
راستی من پاراگراف اول و متوجه نشدم از چه کلماتی ذوق زده شدید؟؟؟؟



وقتی از بیرون با همسرم اومدیم دخترم اومد جلوم و گفت مامانم عزیزم جیگرم خانمم گلم ..... و من و پدرش که تا حالا فارسی حرف زدن دخترم را ندیده بودیم کلی ذوق کردیم ... مادرم اینها را بهش یاد داده بود
مامان آرینا موفرفری
21 مهر 91 17:40
مامانی تا ماهشهر اومدی و به ما خبر ندادی؟؟؟؟؟
همیشه به سفر و تفریح و دیدار خانواده و اقوام با دل خوش عزیزم.




خودم هم ناراحت شدم نتونستم هیچ کس از دوستای وبلاگیم را ببینم ولی سفر دسته جمعی بود و باید تابع جمع میشدیم
مامان قند عسل
21 مهر 91 18:17
خیلی عالی بود.خصوصا عکس با لباس محلی. انشااله زودتر بیاین ایران
مامان امیر مهدی
21 مهر 91 19:54
سلام عزیزم نمیدونم چرا نمیشه رمزو وارد کنم اصلا هیچی نمیشه توش بنویسم



نمی دونم چی بگم همه دوستان راحت رمز ا وارد کردند می خواهی به مدیریت تلگراف بزن شاید وبلاگت مشکل داره
مامان آرمان
21 مهر 91 23:33
امیدوارم همیشه در سفرهای بعدی به ایران همینطور شاد و خوشحال باشید و همیشه چه در ایران و چه در خارج ار ایران خوش و سلامت باشید.واقعا لذت بردم.
محمدسبحان و مامانی
22 مهر 91 1:13
پس بگو این خوشگل خانوم ما به مامان خوشگلش رفته دیگه قربونت بره خاله دختر بلا
مامان امیر مهدی
22 مهر 91 2:23
خدا رو شکر که بهتون خوش گذشت.ای کاش همدیگه رو ملاقات میکردیم



یکی از ارزوهام بود که دوستام را ببینم ولی قسمت نشد
امیدوارم تا سال بعد و مسافرت بعدی
مامان اریانا
22 مهر 91 7:35
سلام خانمی به دوستات رمز دادی به من ندادی اشکال نداره


براتون دوبار فرستادم
مامان نيروانا
22 مهر 91 8:20
سلام عزيزم،‌رمز رو هم فارسي هم انگليسي اوني كه گفتي زدم،‌نميدونم چرا باز نميكنه پستت رو. اگه دقيق تر برام بنويسي ممنونت ميشم.
مامان احسان
22 مهر 91 10:10
سلام عزیزم عکسهای خوشگلی بود ممنون از لطفت امیدوارم همیشه تنت سلامت و لبهاتون خندون باشه هر جای دنیا که هستی
مامان رهام
22 مهر 91 10:11
وای شکار چقد خوبه ........اسب سواری هم لذت بخشه هاااااااااااااااااااااااااااااااااااا
مامان رهام
22 مهر 91 10:19
عزیزم ترشی بندری کار خاصی نداره تموم وسایل مورد نیازشو باید ریز ریز کنی گل کلم- کلم پیچ رنگی (سفید-بنفش) ساقه کرفس برگهای کرفسم ریز ریز می کنی به جای سبزی ترشی فلفل سبز فلفل دلمه ای در رنگهای مختلف هویج(نیم پخت شود) سیر(به اندازه دلخواه) لوبیا شبز(نیم پخت شود) گوجه فرنگی رو له می کنید با گوشکوب برقی یا مخلوط کن 45دقیقه رو حرارت میذاری بعد که خنک شد با بقیه مواد مخلوط م یکنید تندی ترشی هم بستگی به ذائقتون داره راستی باید حتما توی یخچال باشه به خاطر گوجه ای که داره سرکه ونمک هم اضافه می کنیم .باز سئوال داشتی بپرس اگه بد توضیح داده بودم
مادرکوثر
22 مهر 91 11:12
وای این پست هم دوست داشتنی بود چه عکسای باحالی تیپ بختیاری چه جالب بود چه خاطرات خوبی آخی چه برگشتن غم انگیز بوده... همیشه شاد باشید و سلامت
مادر کوثر
22 مهر 91 11:13
راستی مامانی از حضور و نظرات خوبت ممنونم بازم تشریف بیارید با پست مسافرتمون بروزیم
مامان نيروانا
22 مهر 91 11:21
سرگرمياتون خيلي عالي بوده، آفرين بافرهنگها! اصيلها! آفرين يه نتيجه ي اخلاقي هم از ديدن كل عكسها گرفتم : تغيير دكوراسيون بابايي!!! كه كلاً عكس آخري رو روشن كرده هميشه شاد و خندان باشين. بازم ايران اومدين يه ندا بدين شايد بتونيم از نزديك همديگه رو ملاقات كنيم.
مامانی زهرا
22 مهر 91 16:34
سلام عزیزم . شرح سفر به ایران خیلی قشنگ و منظم و کامل بود عکسهای با لباس محلی هم عالی هستند زهرا خوشگله رو ببوس
مامان امیر علی
23 مهر 91 8:32
لباسهاتون خیلی جالب بود مخصوصا شاهنامه خونی خانواده چه جالب اخه دوری یکم سخته اما دختر گلم در اونجا بیشتر از اینجا می تونه موفق باشه همیشه به موفقیت بیشتر زهرا جون فکر کن تا دوری برات سخت نشه ایشاله اینبار شما را ببینم
مامان امیر علی
23 مهر 91 8:35
مامان امیر علی
23 مهر 91 8:43
دوست دارم برای ادامه تحصیل امیر علی رو بفرستم یه کشوری غیر ایران دوست دارم مثل زبان مادری انگلیسی حرف بزنه و فرانسه نمی دونم چی کار کنم امیر علی خیلی در زبان باهوش و با علاقه هست کلی مله به من میگه می گه به انگلیسی چی میشه اما من نمی تونم بهش یاد بدم نمی دونم چی کار کنم ؟؟؟ یکم راهنماییم کن مرسی دوست گلم


اومدم پیشتون
مادر کوثر
23 مهر 91 10:54
سلاااااااام متشکر از تبریک و حضورتون راستی چرا آدرس وبلاگتون رو موقع نظر دادن نمیذارید تا راحت تر بهتون سر بزنیم؟؟؟ فردا هم با پست موسسه نخبگان بروزیم
مامان محمد سپهر
23 مهر 91 12:44
سلام يادم نيست به من رمز داده بودين.به روزيم



دوباره براتون فرستادم
مامان امیر علی
23 مهر 91 18:18
ممنون از راهنمایی جامع شما منم فکر کنم دوران دبیرستان خیلی بهتر باشه و همچنین دونستن کامل انگلیسی من تمام سعی خودم رو می کنم کلا مدرسه زبان بره در مورد اون مدرسه اصلا نمیشه وارد این مدرسه شد فقط بچه های سفیرها و بزرگهاااااا چه برسه به ماا اما سعی می کنم امیر علی بهترین باشه راستی بورسیه معدل بالای 18 چطوری میشه اقدام کرد اگه همه شرایط فراهم بود هم زبان و هم معدل 18 بعد باید چه کرد و چطوری ممنون میشم از راهنمایی کاملتون البته بدون خانواده
مامان علی خوشتیپ
24 مهر 91 10:08
من نمیتونم تو مستطیله رمز رو وارد کنم...با چه مرورگری باید وارد بشیم؟
زهرا از نی نی213
24 مهر 91 16:38
سلام ممنون که اومدی خوشحالم از آشناییت اگه اجازه بدی سر فرصت لینک میکنم شما رو ضمنا زهرا که هم نام منم هست خیلی ناز و مامانیه هزارماشالا آفرین که چنین اسمی انتخاب کردی
مامانی اوستا و امیر رضاجان
25 مهر 91 2:15
_____$$$$$$$ _____________$$$$$$$$$ ____________$$$$$$$$$$$ ____________$$$$$$$$$$$ ____________$$$$$$$$$$$________________$$$$$$$$_______$$$$$$$$ _____________$$$$$$$$$_______________$$$$$$$$$$$_____$$$$$$$$$$$ _____$$$$$$_____$$$$$$$$$$__________$$$$$$$$$$$$$___$$$$$$$$$$$$$ ____$$$$$$$$__$$$$$$_____$$$_______$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$ ___$$$$$$$$$$$$$$$$_________$______$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$ ___$$$$$$$$$$$$$$$$______$__$_______$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$ ___$$$$$$$$$$$$$$$$_____$$$_$________$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$ ___$$$$$$$$$$$__________$$$_$_____$$__$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$ ____$$$$$$$$$____________$$_$$$$_$$$$___$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$ ______$$$__$$__$$$______________$$$$______$$$$$$$$$$$$$$$$$$ ___________$$____$_______________$__________$$$$$$$$$$$$$$ ___________$$____$$$____________$$____________$$$$$$$$$$ _______________$$$_$$$$$$_$$$$$__________________$$$ ________________$$____$$_$$$$$ _______________$$$$$___$$$$$$$$$$ _______________$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$ _______________$$_$$$$$$$$$$$$$$__$$ _______________$$__$$$$$$$$$$$___$_$ ______________$$$__$___$$$______$$$$ ______________$$$_$__________$$_$$$$ ______________$$$$$_________$$$$_$_$ _______________$$$$__________$$$__$$ _____$$$$_________$________________$ ___$$$___$$______$$$_____________$$ __$___$$__$$_____$__$$$_____$$__$$ _$$____$___$_______$$$$$$$$$$$$$ _$$_____$___$_____$$$$$_$$___$$$ _$$_____$___$___$$$$____$____$$ __$_____$$__$$$$$$$____$$_$$$$$ __$$_____$___$_$$_____$__$__$$$$$$$$$$$$ ___$_____$$__$_$_____$_$$$__$$__$______$$$ ____$$_________$___$$_$___$$__$$_________$ _____$$_$$$$___$__$$__$__________________$ ______$$____$__$$$____$__________________$ _______$____$__$_______$$______________$$ _______$$$$_$$$_________$$$$$$$__$$$$$$ __________$$$_________________$$$$$
مامانی درسا
27 مهر 91 0:46
عزیزم همیشه خوش باشین زیارت هم قبول ...... مامانی شما بختیاری هستین ؟؟؟




اصلیتمون بختیاری است ... البته پدر و مادرهامون و خودمون متولد اصفهان هستیم.
نایسل
28 مهر 91 3:51
چه کارای خوبی کردین ای ولللل من تجربشونو ندارنممم
مامان معراج
14 آبان 91 15:32
سلام عزیزم .عالی بود.خیلی خوشحالم که بهتون خوش گذشته ولی باز امان از تنهایی و .... واقعا که به شما فکر میکنم دلم میگیره .تو غربت چیکارمیکنید؟؟؟؟؟ولی امیدوارم به هرحال موفق و شاد باشید .راستی شغل شما اونجا چیه؟؟؟درس هم میخونید؟؟؟
maman ali
9 بهمن 91 10:23
سلام لطفا برام رمزتون رو بدید-دوست دارم عکس ها رو ببینم