زهرازهرا، تا این لحظه: 15 سال و 2 ماه و 4 روز سن داره

زهرا (دختر دوست داشتنی ما)

30. مسافرت سوم دخترم به ایران آگوست 2012 ( تابستان 91) -- قسمت دوم

1391/6/7 10:44
نویسنده : مامان مرضیه
904 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پرنسس من 

 بعد از چهلچشمه برگشتیم اصفهان و رفتیم خونه یایا فروغ و انجا هم کلی سورپرایز  شدیم ...یایا فروغ و خاله مهسا کلی اسباب بازی و بادباک و چادر قلعهای صورتی رنگ و عروسکهای خرسی و ...آماده کرده بودند 

دست یایا ( مادربزگ به زبان یونانی) درد نکنه تو اون چند روز کلی غذاهای خوشمزه برامون تهیه دید  من و پدر صبح ها شما را می ذاشتیم پیش  یایا و خودمون دنبال کار هامون می رفتیم و یا به بازدید از فامیل و بزرگ های فامیل که دعوت کرده بودند می رفتیم ( همه ناراحت می شدند وقتی شما همراهمون نبودی ولی خوب برای ما راحت تر بود هم به کارهای اداریمون می رسیدیم و هم در میان کارهامون دید و بازدید هم می کردیم)

 

 

 

شب اول خونه یایا فروغ دسته جمعی ( یایا فروغ - باباجی- دایی امید - دایی مسعود و زندایی اعظم - دایی مهدی - خاله مهسا و عمه پریسا و  عمو مطهر و پانیک و الناز و شما )  شام رفتیم میدان امام  خیلی شلوغ بود و لی حسابی شیطونی کردید  ... دایی مهدی هم 20 تا  فشفشه به شکل های مختلف  براتون روشن کرد ... کلی آدم دوروبرمون جمع شده بودند و با هر فشفشه کلی  دست  می زدند ( راستی چقدر راحته حتی با کوچکترین چیزها دیگران را حتی برای لحظه ای هم  که شده شاد کرد)

 

تقریبا برنامه هرشب بعد از آمدن من و پدر به خونه رفتن دسته جمعی به پارک ها ی سطح شهر بود و  بعد  از 3 شب برگشتیم شاهین شهر خونه عمه پریچهر و عمو امیر ..... آنجا کلی با سالار و پانیک آتیش سوزندید 

 

یکی از مهمونی های مورد علاقه ات منزل دایی شاپور بود ...  دایی شاپور و زندایی  نادیا و شایان جون و محمد رضا جون نابغه خیلی برای شما و ما زحمت کشیدندو تدارک دیدند ... هرچی دلمون می خواست کافی بود به لب زبونمون بیاد

اومده یا نیومه جلومون آماده بود  ( هنوز دایی شاپور را به خاطر بازی بوس زورکی کامل به یاد داری ... البته تقریبا همه را از روی عکس ها دوباره می شناسی)

 

یکی دیگه از مهمونی های دوست داشتنی مون منزل خاله مهسا و عمو علی بود .. این مهمونی از چند لحاظ برامون بیاد موندنی بود  اول اینکه اولین بار به خونه خاله مهسا میرفتیم چون  زمانی که خاله ازدواج کرد ما ایران نبودیم  دوم اینکه نحوه پذیرایش هم فرق داشت از بس که همه  انواع کباب و برنج را خورده بودیم دیگه یه جورایی کباب زده شده بودیم اما خلاقیت این زوج تهیه غذاهایی مثل سوپ شیر و انواع ناگت میگو و مرغ و  انواع سوخاری های سبزیجات و  شوید پلو با ماهی قزل آلا و چند نوع سالاد بود  ..خیلی خوب بود و تنوع غذایی خاصی  بود که بهمون خیلی چشبید دلیل بعدی هم وجود انواع پرندگان  عمو علی و  خاله مهسا بود که برای شما جالب بود و شما از نزدیک به پرنده ها دست می زدی ..خلاصه شب خوبی بود 

 

خونه بابا خان و مامانی ، خونه عمو منوچهر و بازی با نوه خاله های مامان ... همه و همه خاطره بود  البته همه جا همه سعی می کردند با شما انگلیسی صحبت کنند ولی براشون جالب بود که شما هم تمام تلاشت را می کردی تا  فارسی صحبت کنی ( من که قبلا نگران زبان فارسی ات بودم  خیالم راحت شد چون شما فقط توی 19 روز کلی زبان فارسی را یاد گرفتی و  کامل متوجه می شی  تنها اینکه کمی توی تلفظ بعضی حروف لهجه داری )

  

 

 

خلاصه مهمون بازی بین منزل اقوام در اصفهان و شاهین شهر  ادامه داشت تا تصمیم برای مسافرت به خوزستان  که در پست بعدی ادامه می دهم  

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (13)

الهه مامان روشا جون
21 مهر 91 14:22
الهی بگردم چقدر یایا فروغ از دیدنتون خوشحال شده.نه مرضیه جون؟ماها الان که خودمون مادر شدیم خوب درک میکنیم.




خیلی خیلی ...مخصوصا که تنها نوه اش را می دید
بیشتر دلش برای دخترم ( مغز بادومش ) تنگ بود
مامان نیایش
21 مهر 91 14:57
همیشه خوش باشید و جمعتون جمعراستی اون چیز وحشتناک چیه دستت دخملی



فقط برای عکس بود ...یک یادگاری قدیمی از پدر بزرگ ها است که نسل به نسل به دست دخترم رسید
زهره مامان آریان جون
21 مهر 91 15:20
متاسفانه هرکار کردم نتونستم پست هات رو باز کنم
مامان پریسا
21 مهر 91 16:06
من هم عاشق دید و باز دید از اقوام هستم. چه خوبه که این رسم را به زهرا خانم هم یاد میدید. اخییییی اومدید خوزستان برم ببینم کجاها رفتید
متین مامی ایلیا
21 مهر 91 16:31
همیشه به گردش و شادی ، از تعاریفتون معلومه حسابی به زهرا جون خوش گذشته ها دست همه دوستا و فامیل هاتون درد نکنه
مامان آرینا موفرفری
21 مهر 91 17:29
مامانی حسابی خوش گذشته هاااااااااا
مامان آرمان
21 مهر 91 23:20
این ست هم مثل قبلی خاطرات خوب سفرتون که ما با خوندنش انگاری خودمون در اون سفر بودیم.چه عکسهای خوبی و خاطره انگیزی.راستی بقیه مکانهای تاریخی اصفهان و یا باغ پرندگان را هم رفتید؟



بیشتر از این استان به اون استان رفتیم
محمدسبحان و مامانی
22 مهر 91 1:04
سلام خانومی عکسات خیلی زیبا بودن مخصوصا دخملی نازمون که حسابی بین فامیل جا باز کرده بوده . امیدوارم همگی موفق و پایدار بمونن
مامان امیر مهدی
22 مهر 91 2:28
عکسها عالی بودن
مامان رهام
22 مهر 91 10:07
به به چقد مهمونی
مادر کوثر
22 مهر 91 11:09
این سفرنامه هم عالی بود مشخصه که مهمونیا و دید و بازدید ها حسابی خوش گذشته همیشه به شادی و ماشالله به زهرا خانم نابغه
مامان نيروانا
22 مهر 91 11:17
چه خوب كلي به معلوماتم اضافه شد و علامت سؤالهام پاك شد: هميشه ميديدم نوشتي يايا فروغ،‌ هي نمي فهميدم. يا فكر ميكردم اشتباهي نوشتي، يا اينكه يه اصطلاح خاصه كه من نميدونم و خيلي دلم ميخواست بدونم يايافروغ مهربون كيه،‌خدا رو شكر هم ياياجان رو شناختم و هم فهميدم يايا يعني مادربزرگ يوناني! خدا براتون نگه داره. چه تداركي ديدن براي شادماني هر چه بيشترِ تيام. هميشه به مهموني و ديدار دوستان و اقوام باشين الهي چه جالب من نميدونستم كه تيام جان صد در صد فارسي صحبت نميكنه . و آفرين به هوشش كه سريع با محيط و زبان كنار اومده
مامان امیر علی
23 مهر 91 8:27
ماشاله به دخملم هم فارسی هم انگلیسی خوب صحبت می کنه ایشاله موفق باشه و سفره هاتون همیشه گرم و برقرار