40. پخت پای زیتون در مهدکودک - نوامبر 2012
سلام عزیز دلم
اول یک خاطره جالب:
بعد از اینکه از مهد اومدی خونه داشتم غذا را آماده می کردم گفتی می خواهی انگور بخوری و از من یک پیش دستی بزرگ خواستی ... چند دقیقه بعد که من از آشپزخونه اومدم بیرون دیدم ....وای شما انگور را گذاشتی توی پیش دستی و داری با پا اونو له می کنی ...گفتم داری چکار می کنی ؟!!! گفتی مامان جونم دارم برات آب میوه می گیرم !!!!
من که از تعجب دهنم باز مونده بود ...بعد متوجه شدم اونروز توی مهد برای شما فیلم گذاشتند و شما طرز تهیه ( نوشیدنی محلی اینجا ...ش را ب ... ) را دیدی و الان داری مثل اونها به قول خودت آب میوه می گیری ..حالا من مونده بودم چطوری برات توضیح بدم ..خلاصه دوباره فرداش اومدم مهد و موضوع مسلمان بودن مون رابرای صد هزارمین بار براشون توضیح دادم...
این هفته خوشبختانه آموزش پخت « پای زیتون » را داشتید و از دو روز قبل مواد اولیه را با خودتون بردید ..عصر که به خونه اومدی پای کوچولوی خوشمزه ات دستت بود و گفتی برای من و پدر آوردی ...خیلی خوشمزه بود ... دستت درد نکنه عزیز دلم ...تمام عصر داشتی توضیح می دادی چطور بادست های کوچولوت همه چیز را با هم مخلوط کرده بودی و بعد با کمک مربی هات توی قالب ریخته بودید و گذاشتید توی سینی مخصوص فر ... بعد گفتی النی « مدیر مهد » سینی را گذاشته توی فر و وقتی آماده شده همه همراه با شیر و آب میوه از دست پخت خودتون خوردید و برای خانواده هم یک عدد آوردید..
عزیزم خیلی دوست دارم.