58. پارک آکروپلیس و ماجرای پاپ کورن خوردن شما
دختر گلم ..خانمم ..عشقم
دیروز که اومدم مهد دنبال شما، از من خواستی شما را ببرم پارک با اینکه هوا خیلی خنک خنک بود ولی گفتم باشه ... شما تا از ماشین پیاده شدی گفتی مامان من پول دارم و می خواهم برای خودم خوارکی بخرم و این شد ماجرای یک ساعت خنده و تفریح من و شما در پارک :
ادامه مطلب یادتون نره:
دختر گلم ..خانمم ..عشقم
دیروز که اومدم مهد دنبال شما، از من خواستی شما را ببرم پارک با اینکه هوا خیلی خنک خنک بود ولی گفتم باشه ... شما تا از ماشین پیاده شدی گفتی مامان من پول دارم و می خواهم برای خودم خوارکی بخرم و این شد ماجرای یک ساعت خنده و تفریح من و شما در پارک :
از آنجائی که من و شما هر دو عاشق پاپ کورن هستیم همیشه سر این خوراکی با هم درگیریم آخه بچه هم اینقدر شکمو ...
خلاصه شما پاپ کورن را خریدی از نوعی که من هم عاشقش هستم ..حالا از مامان اصرار که با هم بخوریم و از شما انکار که نه این را من خریدیم و فقط مال منه
از خودت هم دورش نمی کردی هر وسیله بازی پاپ کورن را هم با خودت می بردی و به مادر اطمینان نمی کردی
عشق منی همیشه