زهرازهرا، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 26 روز سن داره

زهرا (دختر دوست داشتنی ما)

77. سیزده بدر سال 92 و مسافرت دسته جمعی

1392/1/13 13:17
نویسنده : مامان مرضیه
764 بازدید
اشتراک گذاری

دختر گلم امسال اولین سیزده بدری بود که ما تنها نبودیم . امسال سیزده بدر خانواده ما( من و پدر و شما دختر گلم)، یایا فروغ و دایی مهدی و دایی امید، خانواده دایی پدر( دایی شاپور و نادیا جون و شایان و محمدرضا گل)، خانواده عمه پریچهر( عمو پیمان، عمه پریچهر، سالار جون)همگی 12 فروردین با ماشین  عمو پیمان راهی سفر شدیم.

پشت ماشین را پتو زدیم و قالی پهن کردیم و هرکی رختخواب و وسایل پیکنیک آورد. خلاصه پشت ماشین دنیایی برای خودش داشت. حدود 10 صبح 12 فروردین حرکت کردیم . ناهار را کنار دریاچه ملاقرود خوردیم. حدود یک ساعتی کنار دریاچه بودیم و بعد تصمیم گرفتیم بریم سمت  ابیانه... حرکت شروع شد و چون توی مسیر مرتب جاهای قشنگ و خوش آب و هوا می ایستادیم دقیقا مغرب رسیدیم ابیانه...خیلی شلوغ بود... جای سوزن انداختن نبود... البته یک مشکل دیگه هم ارتفاع ماشین عمو پیمان بود که  یکی دوبار توی سیم ها گیر کرد...خلاصه به اندازه یک گردش کوتاه بیشتر ابیانه نبودیم....  دوباره تصمیم گیری شروع شد و مسیر بعدی کاشان اعلام شد.

ما دو باره به پشت ماشین برگشتیم و تا خود کاشان دیگه ماشین توقف نکرد. حدود 11 شب رسیدیم کاشان و رفتیم پارک بزرگ کاشان پارک کردیم و  بساط شام شروع شد. کباب خوردیم و کلی تنقلات دیگه... تا دیر وقت توی پارک خوش گذروندیم و شما بچه ها هم بازی و بازی و بازی.... حدود 2 نیمه شب دوباره  مشورت شروع شد تا ببینیم مسیر بعدی کجاست ؟ آخر سر تصمیم گرفتیم شب همین جا بمونیم و صبح زود راهی آبشار نیاسر و قیصر کاشان بشیم.

 ماجرای خوابیدن هم جالب بود. خانواده ما آخر ماشین جای گرفت بعد خانواده یایا فروغ و بعد خانواده دایی شاپور و بعد خانواده عمه جون. پسرها هم دم در ماشین خوابیدند. خلاصه تا بخوابیم کلی جک گفتیم و معما حل کردیم و آخر از خستگی غش کردیم...صبح که از خواب بیدار شدیم حدود ساعت ده صبح بود ... تا در ماشین را باز کردیم اصلا باور مون نمی شد این همون پارک دیشب باشه... تا دم در ماشین ادم نشسته بود و چادر زده بودند و بساط پهن کرده بودند...ما کلی تعجب کردیم و بیشتر از ما آنهایی بودند که دور ماشین ما بودند چون تا  در باز شد فقط ادم بود که از ماشین پیاده میشد و همه میخندیدند و می گفتند چند نفر دیگه اون تو هست....

خلاصه روز خوبی را شروع کردیم  صبحانه و ناهار همونجا موندیم و حدود ساعت 3 بعد ازظهر راهی نیاسر شدیم ... هر جا رفتیم شلوغ بود و جای سوزن انداختن نبود ولی باز هم خوش گذشت. دیدن آبشار صفای خودش را داشت ولی آبشار مردم و گردشگر ها بیشتر بود...  غروب رفتیم منطقه توریستی نیاسر و دهکده گردشگری ....آش رشته خوردیم و سبزه ها مون را به آب دادیم...تا 3 نیمه شب آنجا بودیم و بعد راهی اصفهان شدیم چون صبح روز 14 فروردین مسافرین مشهد در حال برگشت بودند ... منظورم ( بابا منصور و مامان افسر و بابا خان و مامانی )  هستند که از 28 اسفند مهمان آقا امام رضا بودند.

خلاصه سفر خوبی بود و به همه خیلی خوش گذشت.

  

 

 

 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)