76. پیکنیک در کنار پل شهرستان - مرکز بازی فروشگاه حامی

دختر گلم عزیز دلم آنقدر این عید و سال نو 92 به ما خوش گذشت که هر روزش یک ماجرای جدید بود. 

دختر گلم عزیز دلم آنقدر این عید و سال نو 92 به ما خوش گذشت که هر روزش یک ماجرای جدید بود. روز ششم و هفتم عید منزل عمه پریچهر و عمو پیمان بودیم و شما کلی با ارسلان وقت گذراندی. سالار هم که یک هم بازی برای شما بود. امسال بابا منصور و مامان افسر ( پدر و مادر پدر) همراه با پدر برزگ و مادربزرگ پدر از روز 28 اسفند مشهد بودند و امسال کنار ضریح آقا امام رضا(ع) سال نو را شروع کردندو تاریخ برگشتشان 14 فروردین است.

روز هشتم عید مجدد ما به خانه یایا فروغ برگشتیم و ظهر ناهار غذا درست کردیم و رفتیم پارک پل شهرستان و کلی آنجا شما بازی کردی و با دایی مهدی شیطونی کردی. تا غروب آفتاب آنجا بودیم. روز نهم همراه با یایا فروغ و دایی امید رفتیم مرکز بازی فروشگاه حامی. آنجا شما با یک دختر بچه دوست شدی. دلیل دوستی شما با  این دختر بچه اسمش بود. اسم این دخر خانم ملینا بود و چون دوست صمیمی شما در مهد کودکت ملینا بود برات دوستی با این خانم کوچولو جالب بود. خلاصه خیلی با هم خوش گذروندید. ضمنا نکته دیگری که برات جالب بود پوستر همه کارتونهای مورد علاقه ات بود که این مرکز با اونها پوشیده شده بود. با تک تک اونها عکس گرفتی.