زهرازهرا، تا این لحظه: 15 سال و 2 ماه و 7 روز سن داره

زهرا (دختر دوست داشتنی ما)

123. عروسی دایی محمد تیرماه 94

دختر گلم .. عزیزم ...نفسم امسال تابستان اتفاق خوبی که افتاد ازدواج دایی محمد بود . ازدواجی که باعث شد ما تو گرمای تابستون راهی بوشهر شدیم ... بله عروس جدید خانواده بوشهری بود سفر را با یایا و باباجی و مهدی شروع کردیم  خاله مهسا و دیوید پارسلی هم خودشون با ماشین اومدند ...  طی سفر هر مکان با صفایی دیدیم  توقف کردیم و کلی لذت بردیم. یاسوج بیشترین توقف را داشتیم و کلی بهمون خوش گذشت یکی از قشنگترین خاطره های سفر بعد از مراسم خواستگاری و عقد دایی محمد .. گشت و گذار شبانه در بوشهر و کنار ساحل خلیج فارس بود. البته متاسفانه به علت گرمای شدید تیر ماه اصلا طی روز از هتل بیرون نیومدیم. تو راه برگشت هم یایا فروغ همه را ...
27 تير 1394

122. اولین عکس با حجاب برای کلاس اول

نفس مادر دیگه داری کم کم برای خودت خانمی میشی دیگه چشم بهم بزنی باید بری کلاس اول .. عاشقتم نفسم.. عزیزم .. برای ثبت نام مدرسه باید عکس با حجاب ببریم..  اومدیم  پیش یایا و از دختر همسایه یایا فروغ دو تا مقنعه گرفتیم . قبل از رفتن به عکاسی چند تا عکس خودم ازت عکس گرفتم.. این عکاسی از دوست های قدیمی و همکار باباجی بود. برات گفتم منم اولین عکس برای مدرسه را پیش ایشون گرفتم. تو عکاسی هم آقای عکاس کلی خوشحال شد و به پیشنهاد خودش یک عکس اتلیه ای هم گرفت. ...
17 خرداد 1394

121. تلاش برای یک خاطره کوچکی مشترک خرداد 94

دختر قشنگم .. بعضی وقتها کارهایی می کنی که برام خیلی  جالبه من توی خونه یایا برای شما یک خاطره از کوچکی هام تعریف کردم.. برای دختر قشنگم گفتم که من خیلی وقتها از پله بالا نمی رفتم .. همه اش اویزون پشت پله بودم .. از کنار پله ها خودم اویزون می کردم و می اومدم طبقه دوم... خلاصه عصر همون روز دیدم خبری ازت نیست .. بعد که صدات کردم دیدم داری تلاش می کنی مثل من از پشت پله ها بالا بیایی.. اولش کمی ترسیدی .. ولی بعد از چند بار  ترست ریخت و هی بالا و پایین رفتی                           &...
17 خرداد 1394

120. فارغ التحصیلی پیش دبستانی اردیبهشت 94

خانم کوچولو .... عزیز دلم دیگه کم کم داری برای خودت خانمی میشی... دیروز جشن فارغ التحصیلی ات بود از چند روز قبل یایا فروغ و دایی مهدی هم پیش ما بودند.. همگی خیلی برای این جشن ذوق و شوق داشتیم.. توی این جشن شما تو سه برنامه حضور داشتی اول ... گروه قران .. به همراه چند تا دیگه از دوستهای خوبت سوره ناس را تلاوت کردید. دوم ..  گروه شعر انگلیسی ... بازهم با تعدادی از دوستهات شعر If you are happy  را خوندید ... البته مگه میشه جایی حرف از زبان انگلیسی باشه و تو گل اون گروه نباشی ... قربون نابغه خودم برم سوم .. گروه شعر فارسی .. در مورد شهرهای ایران و لباس و سوغات شهر ها سرود باید می خوندید ... تک نفره و شما مسئول مع...
25 ارديبهشت 1394

119. اولین کوهنوردی اردیبهشت 94

دختر عزیزم  .. روز  جمعه بود و حوصله همه مون سر رفته بود... پدر پیشنهاد داد بریم  کوهنوردی ... ما هم خوشحال سریع آماده شدیم و وسایل را برداشتیم و راه  افتادیم تجربه بسیار خوبی برات شد. قربون تحملت برم خیلی خوب تونستی قدم  به قدم پدر کوه را بالا بری.. حتی خیلی جاها به من هم کمک کردی... واقعا رسیدن به نوک کوه لذت داشت.. امیدوارم تو زندگی هم همیشه موفق باشی و به قله های آرزوها و هدف های قشنگت برسی.                                  &nbs...
15 ارديبهشت 1394

118. سیزده بدر سال 94

سیزده بدر امسال من و شما و پدر راهی چند تا شهر زیبای ایران شدیم پیشنهادش از طرف یکی از دوستانمون بود روز قبل از سیزده بدر راهی شهر ساوه شدیم و یکروز این شهر زیبا را گشتیم صبح روز سیزده بدر از شهر بیرون اومدیم و راهی سد ساوه شدیم .. محیطی بکر و زیبا و دوست داشتنی ناهار جوجه کباب  خوردیم و عصر راهی تفرش شدیم مسیر سد ساوه به تفرش یکی از مسیرهای دلپذیری بود که خاطراتش هنوز تو ذهنمومنه تمام مسیر پر بود از روستاهای بسیار زیبا و خوش آب و  هوا و دل انگیز خیلی دوست دارم بازم اون مسیر را دوباره ببینم ادامه مطلب یادتون نره :       ...
13 فروردين 1394

117.happy new year 1394

سلام سلام سلام عزیزم سال نو مبارک ... اینم ار رسیدن سال 1394  ... گلم ..نفسم ..عشقم  امیدوارم سال 94 پر از اتفاق های خوب و شیرین برای تو باشه .. عزیزم بهترین ها را برات آرزو دارم ..خیلی دوست دارم عزیزم                     ادامه مطلب یادتون نره :       عزیزم یه شب عینک یایا را زدی به چشم های قشنگت و گفتی من مثل خانم دکترها شدم ... قربون خانم دکتر کوچولوی عزیزم برم..  ...
4 فروردين 1394