87.درو یونجه های مزرعه بابا منصور- مرداد ماه 92
خانم خانمی... عشقم ..دلم...گلم سلام
امسال ما کل ماه مبارک رمضان را چهل چشمه و پیش بابا منصور بودیم.. ما هر وقت که انرژی داشتیم شما را می بردیم مزرعه بابا منصور ...یکی از روزهای آخر ماه مبارک بود که وقت درو و برداشت یونجه ها بود و ما هم که تا حالا ندیده بودیم سریع شال و کلاه کردیم و رفتیم...
چقدر بوی یونجه ها شیرین و مطبوع بود...چقدر چیدن آنها با تراکتور و اون داس مخصوصش جالب بود... من و شما هر دو ذوق کرده بودیم... توی خیلی از قسمتهای مزرعه بلندی یونجه ها هم قد شما بود و وقتی شما تو مزرعه می شستی من نمی تونستم ببینمت.. انجا کلی بازی کردیم و کفشدوزک و مورچه گرفتیم و دم افطار خسته و کوفته برگشتیم خونه ... از دیدن یک تجربه زیبای دیگه
دوست دارم خیلی خیلی زیاد
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی