زهرازهرا، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 26 روز سن داره

زهرا (دختر دوست داشتنی ما)

10. کریسمس و شروع سال 2012 - قبرس اروپایی

دختر گلم سلام اول از همه سال نو میلادی مبارک . بلاخره 2012 هم شروع شد.                                                                                                                                                    چند وقتی بود که به خاطر مشغله زیاد نتونست...
30 دی 1390

9. یک شب سر پاییزی در شهر بازی PAPAPHILIKOU

 سلام دختر گلم       رفتیم شهر بازی papafilico   آنجا شما کلی بازی کردی و بعد هم رفتی سراغ  ماشین نقاشی ها ، یک نقاشی کوچولو را رنگ امیزی کردی و بعد عکست را چاپ کردی              نقاشیت را اینجا گذاشتم  تا همه ببینند آخه اون شب کلی تا صبح نقاشی خودت را به من و dady  نشون دادی .. آخه عکس خودت هم گوشه نقاشی است کلی برات جالبه      ضمنا بابا برای مامان ( البته اگه شما بذاری ) یک تبلت جدید خرید  اما من کمتر استفاده می کنم و  همه اش دست شماست ..  به daday   هم گفتی برای مامی یکی دیگه بگیر   ...
19 آبان 1390

8. وبلاگ شکلک های مورد علاقه دخترم

فرشته کوچولوی من                                                                   شما وبلاگ دومی هم دارید این وبلاگ را به عشق شما عشقم که اینقدر عاشقه شکلک ها و عکس های کارتونی هستی درست کردم.         امیدورام دوست داشته باشه.. می خواهم کلکسیونی از همه آن چیز های مورد علاقه اش را براش در این وبلاگ بگذارم. برای دیدن این وبلاگ روی « وبلاگ  شکلک های مورد علاقه دخترم» در منوی کناری کلیک کنید. ...
28 مرداد 1390

7. مسافرت یایا فروغ و دایی مهدی به قبرس اروپایی - تابستان 90

زهرا جان ( تیام گلم )  ما  تابستان 90 به ایران نرفتیم اما یایا و دایی مهدی اینجا پیش ما آمدند. ماه رمضان  با افطاری های خوشمزه یایا و دور هم بودن خیلی خیلی خوب بود.  یایا به شما کلی شعرو  کلمه فارسی  یاد داد . شما شعر چشم چشم دو ابرو - شعر تپلویم تپلو- شعر موقع خواب را می تونی بخونی البته یک کمی لهجه داری   من و dady کمی نگران بودیم نتونی فارسی صحبت کنی ولی الان مطمئن هستم با استعدادی که شما داری براحتی هر سه زبان فارسی ، انگلیسی و یونانی را با هم یاد خواهی گرفت. راستی یایا و دایی مهدی هم کلی از شما یونانی و انگلیسی یاد گرفتند. کلی خوش گذشت . ما که دلمون زود زود ب...
18 مرداد 1390

6. کارتونهای مورد علاقه تیام در دو سال اول زندگی

خانمی سلام امروز می خواهم در مورد کارتون ها و برنامه های مورد علاقه ات برایت بنویسم اول از همه شما عاشق مینی موس  ،   پو و دوستانش،   پلنگ صورتی ،    بارنی ، دورا و میمون کوچولویش  ،گارفیلد و مخصوصا تام و جری هستی ! هر وقت از مهد کودک می آیی اول کمی تلوزیرون تماشا میکنی و بعد می روی سراغ کامپیوتر  و  لپ تاپ تا به سایت و برنامه های مورد علاقه ات یک سری بزنی.. بعضی وقتها من مجبور می شوم  اینترنت مرکزی را قطع کنم تا از پای کامپیوتر جدا بشی. به هر حال دنیای بچگی هم عالمی داره...   ...
23 بهمن 1389

5. مسافرت دوم دخترم به ایران تابستان 89

خانمی سلام امروز می خواهم گلچینی از عکس های تو و سالار و پانیک را توی دو تابستانی که به ایران رفتیم را بگذارم. سالار نوه اول فامیل پدری  ،پسر عمه پریچهر و عمو پیمان ،پسری با ادب ، دوست داشتنی ، مهربان و باهوش است. الان کلاس دوم دبستان است . به امید موفقیت هایش در سالهای در پیش  رو  اما پانیک دومین نوه فامیل پدری، دختر عمه پریسا و عمو مطهر، دختر زیبا، دوست داشتنی و محبوب همه است. به امید تابستان امسال که  همگی بریم ایران و همه را دوباره ببینیم.  دلمون واسه همه تنگ تنگ تنگ شده ....    ادامه مطلب یادتون نره :             ...
19 شهريور 1389

3. نامه ای برای سالهای دور از طرف پدر و مادر

فرزند عزيزم : روزي كه تو مرا در دوران پيري ببيني، سعي كن صبور باشي و مرا درك كني ... اگرمن درهنگام غذا خوردن لباسم را كثيف مي كنم، اگر نمي توانم خودم لباس هايم را بپوشم ، صبور باش. ٭وزماني را به خاطر بياور كه من ساعت ها ازعمر خود را صرف آموزش همين موارد به تو كردم. اگردرهنگام صحبت با تو مطلبي را هزار بار تكرارمي كنم، حرفم را قطع نكن و به من گوش بده. ٭هنگامي كه تو خردسال بودي، من يك داستان را هزار بار براي تو مي خواندم تا تو به خواب بروي. هنگامي كه مايل به حمام رفتن نيستم، مرا خجالت نده و به من غر نزن. ٭زماني را بخاطر بياور كه من براي حمام بردن تو به هزار كلك و ترفند متوسل مي شدم. هنگامي كه ضعف مرا در استفاده از تك...
16 مهر 1388

2. تابستان 88 اولین مسافرت گلم به ایران

عزیز دلم  من و شما تابستان 88 وقتی فقط 4 ماهه بودید با هم به ایران رفتیم. فرودگاه عمو امیر و دایی شاپور آمدند استقبال و چون شما را تا اون وقت ندیده بودند کلی ذوق کردند. ادامه مطلب یادتون نره : عزیز دلم  من و شما تابستان 88 وقتی فقط 4 ماهه بودید با هم به ایران رفتیم. فرودگاه عمو امیر و دایی شاپور آمدند استقبال و چون شما را تا اون وقت ندیده بودند کلی ذوق کردند. اصفهان هم که مامان افسر و بابا منصور مهمانی داده بودند و همه فامیل برای آمدن شما جمع بودند.    وقتی به منزل عمو امیر رسیدیم از این بغل به اون بغل می شدی و همه می خواستند تو را ببینند . شم...
10 مرداد 1388