زهرازهرا، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 27 روز سن داره

زهرا (دختر دوست داشتنی ما)

43. گریه علی اصغر ( نوامبر 2012) محرم سال 91

د ختر گلم  محرم امسال را هم  تنها گذروندیم و فقط از دریچه تلویزیون و یا  نوحه هایی که توی ماشین گوش می کردیم دختر گلم با اینکه تا حالا مراسم عزاداری محرم را مثل انچه ما توی ایران می دیدم تا حالا ندیدی ولی همراه من و پدر سینه می زدی و نوحه های کوتاه را به فارسی زمزمه می کردی ..قربون حسین حسین جان گفتنت برم من... و جالبتر  ماجرای  شنیدن نوحه  حضرت علی اصغر بود که توی ماشین گوش می کردیم ..... اول نوحه با گریه یک بچه کوچولو شروع میشد شما اولین بار از من پرسیدی چرا این بچه گریه میکنه ومن برات توضیح دادم که تشنه است ولی کسی بهش آب نمی ده ..ازم پرسیدی مادرش و پدرش هم آب نمی دهند ..گفتم آنها هم تشن...
7 آذر 1391

41. ابرها و آسمون زیبا نوامبر 2012

گلم دلم عزیزم  امروز می خواهم از آسمون زیبای اینجا برات بنویسم  ...من عاشق آسمون آبی و ابرهای قشنگ این کشور هستم ... جالب اینکه شما هم خیلی به این موضوع علاقه داری ..وقتی ابرهای قشنگ آسمون را می بینی اونها را با انگشت نشون می دی و برای من از اونها قصه می گی ... چقدر دوست داشتم آسمون ایران قشنگم هم به این زیبایی بود ...( کاش آلودگی ها و دود  ماشین ها و گرد و غبارها به همه مردم کشورم هم  اجازه می داد از این نعمت خدا لذت ببرند) روح آدم با دیدن این صحنه ها شاد می شه و فقط قدرت خداست و زبان قاصر از شکر نعمت  خدا جون یک عالمه دوست داریم برای دیدن آسمون آبی ادامه مطلب یادت نره:   ...
19 آبان 1391

40. پخت پای زیتون در مهدکودک - نوامبر 2012

س لام عزیز دلم  اول یک خاطره جالب: بعد از اینکه از مهد اومدی خونه داشتم غذا را آماده می کردم گفتی می خواهی انگور بخوری و از من یک پیش دستی بزرگ خواستی ... چند دقیقه بعد که من از آشپزخونه اومدم بیرون دیدم  ....وای شما انگور را گذاشتی توی پیش دستی و داری با پا اونو له می کنی ...گفتم داری چکار می کنی ؟!!!   گفتی مامان جونم دارم برات آب میوه می گیرم !!!!   من که از تعجب دهنم باز مونده بود ...بعد متوجه شدم اونروز توی مهد برای شما فیلم گذاشتند و شما طرز تهیه ( نوشیدنی محلی اینجا ...ش را ب ... ) را دیدی و الان داری مثل اونها به قول خودت آب میوه می گیری ..حالا من مونده بودم چطوری برات توضیح بدم ..خلاصه دو...
13 آبان 1391

39- تو بهترین دوست من هستی - آبان 91( نوامبر 2012)

سلام زندگیم  عزیز دلم   امروز کلی خسته شده بودم از کار بی پایان و درس و امتحان و پروژه و کمبود وقت و کلی کار عقب افتاده ... یک لحظه همه چیز را کنار گذاشتم و یک سر زدم به اینترنت .. متن زیر را دیدم و کلی به من انرژی داد   این را با یک دینا عشق تقدیم می کنم به تو گلم ، میوه زندگیم  شاید یکروز وقتی خسته از کار و  درس به وبلاگت سر زدی  این متن را بخونی و لذت ببری    تو بهترین دوست من هستی  مهم نیست چند  سالته  هنگام سلام کردن مادرت را در آغوش بگیر. هیچوقت به کسی که غم سنگینی دارد نگو " می دانم چه حالی داری " چون در واقع نمی دانی. یادت ...
3 آبان 1391

38-کم کم داره هوا سرد میشه - اکتبر 2012

  گلم ..کم کم داره هوا سرد میشه و پاییز خودشو نشون می ده ...زمان چقدر زود  می گذره ..فقط  دو ماه تا شروع سال 2013 مونده ...دوباره داره وقت سانتا و درخت های کریستمس و اتش بازی ها و جشن های سال نو میشه ..  دیروز به سلیقه خودت برات یک جفت چکمه خردیدم ...هرچند الان هنوز زود بود که اونها را بپوشی و لی می خواستی به دوستات نشون بدی:                                                          ...
29 مهر 1391

37. تعدای از اولین ها

گلم خانمی  دیروز  وقتی از مهد خونه اومدی  گفتی می خواهی کتاب بخونی  من هم برات کتاب و دفترت را اوردم و رفتم سراغ کارهام  چند دقیقه بعد صدام زدی ...وقتی اومدم دیدم اسم قشنگت را با خودکار نوشته بودی .... البته توی کامپیوتر براحتی اسمت را تایپ می کنی و همه حروف و کلی کلمات را بلد هستی ولی برای اولین بار بود که تونستی با دستای قشنگت  و با دست خط خودت  اسمت را بنویسی ..... عاشقتم  گلم     ( اولین دست خط    آبان 91- اکتبر 2012)  اینم عکس اولین باری که خورشید خانم را با چشم و ابرو کشیدی  و به قول خودت یک شاخه گل هم دادی دستش   اولین باری که د...
23 مهر 1391

36.علاقه مندی دخترم به حیوانات ( مخصوصا سگ و گربه )

 عزیزم ..گلم .. قلبم ...خانمم ... جیگرم  چند وقتی است که با موضوع علاقه مندی شدید شما به حیوانات روبرو هستیم ...قبلا هم می دونستیم علاقه داری ولی الان که بزرگتر شدی بیشتر این مسئله را عنوان می کنی ماجرا به چند روز قبل بر می گرده ... داشتیم با هم توی خونه با عروسک هات بازی می کردیم ...عروسک سگ بزرگت رادادی به من و می گفتی نوازش کنم ...منم دست روی سرش می کشیدم ...بعد یک دفعه من عروسک سگ سفیدت را پرتاب کردم  بالا  دوباره گرفتمش ...عصبانی شدی و گفتی نه مامی ... الان می ترسه ...نباید سگ بالا انداخت فقط باید بغلش کنی  من پرسیدم تو از کجا می دونی ؟ گفتی مثل سگ ایرینی ( یکی از دوستای مهد کودکت است)...
18 مهر 1391

35. تعدادی عکس جامونده از قبل از کوتاه کردن موهات -- اکتبر 2012

دختر گلم   شما اصلا علاقه ای به بستن موهات نداری و دوست داری اونا همیشه دورت باشند اما چون خیلی گرمایی هستی زود هم خسته می شی برای همین تصمیم گرفتم موهات را کوتاه کنم ...البته خودت به من گفتی تا کجا کوتاه کنم ... بعدا عکس های جدید با موهای کوتاه را برات می ذارم .... فعلا چند تا عکس  یکروز قبل از کوتاه شدن موهات .. داشتیم می رفتیم بازارچه خیریه که  هر سال ماه اکتبر برگزار میشه ادامه مطلب یادت نره : د      اینجا هم وقتی برگشتیم خونه خودت و عروسکات طبق معمول در حال دیدن برنامه و کارتون هستید ...شما همیشه علاقه داری روی میز یا لبه مبل بشینی.. دوست دارم یه عالمه ...
16 مهر 1391

34. نقاشی و رنگ آمیزی قاب شیشه ای

گلم جیگرم خانمم عزیزم  عشقم  روز دختر همراه شما رفتیم  فروشگاه جامبو و برات چند تا قاب گرفتیم و شما باید اونها را رنگ آمیزی می کردی ... خودت توی فروشگاه اونها را دیدی و از ما خواستی برات بخریم  ...برام جالب بود که خیلی با دقت  همه انها را انجام دادی ... یک قاب بزرگتر را هم بردی مهد و به ناتاشا هدیه دادی و الان اون  قاب شما توی مهد کودک است ...بچه  ها توی مهد کلی برای شما دست زده بودند و دو تا ستاره جایزه  گرفتی... منم بقیه را توی  اتاق آویزان کردم ...قربون دستهای قشنگت برم ...
10 مهر 1391