زهرازهرا، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 24 روز سن داره

زهرا (دختر دوست داشتنی ما)

80. عروسی دایی مسعود و زندایی اعظم ..21 خرداد 92

عزیز دلم یکی از اتفاقات خوب خرداد ماه امسال عروسی دایی مسعود و زندایی اعظم بود. عروسی روز 21  خرداد و شب تولد امام حسین (ع)  انجام شد. .    عزیز دلم یکی از اتفاقات خوب خرداد ماه امسال عروسی دایی مسعود و زندایی اعظم بود. عروسی روز 21  خرداد و شب تولد امام حسین (ع)  انجام شد. . خیلی خیلی به همه خوش گذشت مخصوصا شما که از اول تا آخر عروسی برای خودت توی تالار دوست پیدا کردی و با انها بودی . هر چه من از شما می خواستم کمی برقصی اصلا گوشت بدهکار نیود. ولی نمی دونم چی شد یک قسمت از برنامه وقتی همه مهمونها داشتند با بستنی پذیرایی می شدند اومدی وسط صحنه و این قسمت از برنامه شد مخصوص من و شما (  همه خانم های ف...
22 خرداد 1392

79 . انتخابات 92 اردیبهشت 92

دختر گلم انتخابات امسال دومین حضور شما بود. انتخابات ریاست جمهوری سال 88 شما فقط 4 ماه داشتید.    دختر گلم انتخابات امسال دومین حضور شما بود. انتخابات ریاست جمهوری سال 88 شما فقط 4 ماه داشتید. چقدر عمر زود میگذره و امسال شما 4 سال و 4 ماه داشتید که در انتخابات ریاست جمهوری سال 92  شرکت کردید. سال 88 من ناظر صندوق های رای بودم و شما با اینکه بسیار کوچک بودید اصلا اذیت نکردید. انتخابات امسال هم یک خاطره جالب داشت و اینکه ما در مدرسه ابتدایی من در دوران کودکی رای دادیم و من تا آنجا که توانستم مدرسه و خاطراتش را برایت بازگو کردم. برای خودم هم یادآوری قشنگی بود. البته به علت رای گیری مامورین نمی گذاشتند عکس بگی...
31 ارديبهشت 1392

78. دشت لاله – کوهرنگ

دختر گلم عزیزم  امسال ما دوبار رفتیم دشت لاله.. دختر گلم عزیز م  امسال ما دوبار رفتیم دشت لاله..بار اول شما خواب بودی و نتونستی  دشت زیبا را ببینی اما بار دوم که باز هم خانوادگی رفتیم شما و پانیک خیلی اونجا بازی کردید ..البته قبلش رفتیم چشمه کوهرنگ  ...هوا بالای کوه کنار چشمه خیلی خیلی سرد بود برای همین زود برگشتیم پایین.. روز خوبی بود و خیلی خیلی بهمون خوش گذشت.   ...
10 ارديبهشت 1392

77. سیزده بدر سال 92 و مسافرت دسته جمعی

دختر گلم امسال اولین سیزده بدری بود که ما تنها نبودیم . امسال سیزده بدر خانواده ما( من و پدر و شما دختر گلم)، یایا فروغ و دایی مهدی و دایی امید، خانواده دایی پدر( دایی شاپور و نادیا جون و شایان و محمدرضا گل)، خانواده عمه پریچهر( عمو پیمان، عمه پریچهر، سالار جون)همگی 12 فروردین با ماشین  عمو پیمان راهی سفر شدیم. پشت ماشین را پتو زدیم و قالی پهن کردیم و هرکی رختخواب و وسایل پیکنیک آورد. خلاصه پشت ماشین دنیایی برای خودش داشت. حدود 10 صبح 12 فروردین حرکت کردیم . ناهار را کنار دریاچه ملاقرود خوردیم. حدود یک ساعتی کنار دریاچه بودیم و بعد تصمیم گرفتیم بریم سمت  ابیانه... حرکت شروع شد و چون توی مسیر مرتب جاهای قشنگ و خوش آب و ه...
13 فروردين 1392

76. پیکنیک در کنار پل شهرستان - مرکز بازی فروشگاه حامی

دختر گلم عزیز دلم آنقدر این عید و سال نو 92 به ما خوش گذشت که هر روزش یک ماجرای جدید بود.  دختر گلم عزیز دلم آنقدر این عید و سال نو 92 به ما خوش گذشت که هر روزش یک ماجرای جدید بود. روز ششم و هفتم عید منزل عمه پریچهر و عمو پیمان بودیم و شما کلی با ارسلان وقت گذراندی. سالار هم که یک هم بازی برای شما بود. امسال بابا منصور و مامان افسر ( پدر و مادر پدر) همراه با پدر برزگ و مادربزرگ پدر از روز 28 اسفند مشهد بودند و امسال کنار ضریح آقا امام رضا(ع) سال نو را شروع کردندو تاریخ برگشتشان 14 فروردین است. روز هشتم عید مجدد ما به خانه یایا فروغ برگشتیم و ظهر ناهار غذا درست کردیم و رفتیم پارک پل شهرستان و کلی آنجا شما بازی کردی و با دا...
8 فروردين 1392

75.سال نو – بازدید از آبشار سمیرم – زیارت آرامگاه های سید محمد و امامزاده قاسم

دختر گلم مطمئن هستم که امسال سال نو و تحویل  سال نو 92 برای شما هم خاطره انگیز بود. امسال سال تحویل منزل یایا فروغ بودیم و کنار خانواده من سال نو را تحویل کردیم   دختر گلم مطمئن هستم که امسال سال نو و تحویل  سال نو 92 برای شما هم خاطره انگیز بود. امسال سال تحویل منزل یایا فروغ بودیم و کنار خانواده من سال نو را تحویل کردیم.  چقدر همگی خوشحال بودیم و چقدر به همه خوش گذشت. سر سفره هفت سین کلی عیدی گرفتی برعکس هر سال که فقط  من و پدر به شما عیدی می دادیم. البته ما به شما کادو می دادیم برای همین وقتی همه به شما پول عیدی می دادند تعجب کرده بودی که چرا همه به شما پول می دهند و من برات توضیح دادم اینها کادوی شما ب...
4 فروردين 1392

74. ماجراهای تیام و امیرارسلان

تو پست های قبلی گفتم که  خدا به عمو امیر و زن عمو ندا یک گل پسر داد. اسم این گل پسر امیرارسلان است. ما این گل پسر را اولین بار درست شب چهار شنبه سوری که رسیدیدم اصفهان دیدیم.    تو پست های قبلی گفتم که  خدا به عمو امیر و زن عمو ندا یک گل پسر داد. اسم این گل پسر امیرارسلان است. ما این گل پسر را اولین بار درست شب چهار شنبه سوری که رسیدیدم اصفهان دیدیم. از همون لحظه اول شما خیلی خیلی از دیدن این نی نی کوچولو  خوشحال شدی و یک لحظه از ارسلان جدا نمی شدی. قسمت جالب ماجرای خریدن ارسلان از پدر و مادرش  بود که شما به زن عمو 2100 تومان پول دادی و ارسلان شد پسر ما. شما به ارسلان شیرش را می دادی یا وقتی گریه ...
2 فروردين 1392