زهرازهرا، تا این لحظه: 15 سال و 2 ماه و 10 روز سن داره

زهرا (دختر دوست داشتنی ما)

46- شب یلدات مبارک آذر ماه 91

  دختر گلم بهترین آرزو ها را برات دارم  شب یلدات مبارک   به صد یلدا الهی زنده باشی اناروسیب وانگور خورده باشی اگر یلدای دیگر من نباشم توباشی وتوباشی و توباشی..       ادامه مطلب یادتون نره :   به صد یلدا الهی زنده باشی اناروسیب وانگور خورده باشی اگر یلدای دیگر من نباشم توباشی وتوباشی و توباشی..   ...
30 آذر 1391

45. یک روز یادگار در تاریخ و بهترین آرزو ها 12.12.12 ساعت 12:12

دخترم ...ز ندگیم ...عشقم ... خانمم   امروز یک تاریخ خاص است تکرار عدد 12  گفتند توی این تاریخ می تونید بهترین آرزوها را برای بهترین کسانی که دوست دارید ،آرزو کنید.   12/12 12:12 خانمم ...عزیز دلم ...نفسم  من توی این روز قشنگ آرزو می کنم بهترین ها توی دستهای قشنگ تو باشه  آرزو می کنم عاقبت به خیر بشی و  زیر سایه خانم فاطمه زهرا (س) زندگی شاد و شیرینی داشته باشی آرزو میکنم قله های بلند دست نیافتنی را فتح کنی و به هر چی می خواهی برسی  گلم فقط یادت باشه همیشه توکلت به خدا باشه و تلاش کن و سر سخت دنبال هدف هات برو   اما همسر مهرب...
22 آذر 1391

44.عکس های جامونده از بازدید از مزرعه بادی و باغ وحش -- 2012

دختر گلم  دیروز داشتم دوربین را چک می کردم دیدم  چقدر عکس جامونده داریم ... برای اینکه من دیگه خیلی وقته فقط با موبایل یا تبلت از شما عکس می گیرم  خلاصه این خلاصه ای از اون روز بسیار شیرین است. اول رفتیم و از نزدیک مزعه های بادی رادیدی و بعد هم رفتیم توی دل یک روستای قشنگ و از یک باغ وحش کوچیک دیدن کردیم همونجا از گلخانه اون روستا یک مقدار گل و گیاه خریدیم ...خیلی خوش گذشت ..البته ناهار هم رفتیم کنار دریا کباب درست کردیم     ادامه مطلب یادتون نره  د   ...
20 آذر 1391

43. گریه علی اصغر ( نوامبر 2012) محرم سال 91

د ختر گلم  محرم امسال را هم  تنها گذروندیم و فقط از دریچه تلویزیون و یا  نوحه هایی که توی ماشین گوش می کردیم دختر گلم با اینکه تا حالا مراسم عزاداری محرم را مثل انچه ما توی ایران می دیدم تا حالا ندیدی ولی همراه من و پدر سینه می زدی و نوحه های کوتاه را به فارسی زمزمه می کردی ..قربون حسین حسین جان گفتنت برم من... و جالبتر  ماجرای  شنیدن نوحه  حضرت علی اصغر بود که توی ماشین گوش می کردیم ..... اول نوحه با گریه یک بچه کوچولو شروع میشد شما اولین بار از من پرسیدی چرا این بچه گریه میکنه ومن برات توضیح دادم که تشنه است ولی کسی بهش آب نمی ده ..ازم پرسیدی مادرش و پدرش هم آب نمی دهند ..گفتم آنها هم تشن...
7 آذر 1391

41. ابرها و آسمون زیبا نوامبر 2012

گلم دلم عزیزم  امروز می خواهم از آسمون زیبای اینجا برات بنویسم  ...من عاشق آسمون آبی و ابرهای قشنگ این کشور هستم ... جالب اینکه شما هم خیلی به این موضوع علاقه داری ..وقتی ابرهای قشنگ آسمون را می بینی اونها را با انگشت نشون می دی و برای من از اونها قصه می گی ... چقدر دوست داشتم آسمون ایران قشنگم هم به این زیبایی بود ...( کاش آلودگی ها و دود  ماشین ها و گرد و غبارها به همه مردم کشورم هم  اجازه می داد از این نعمت خدا لذت ببرند) روح آدم با دیدن این صحنه ها شاد می شه و فقط قدرت خداست و زبان قاصر از شکر نعمت  خدا جون یک عالمه دوست داریم برای دیدن آسمون آبی ادامه مطلب یادت نره:   ...
19 آبان 1391

40. پخت پای زیتون در مهدکودک - نوامبر 2012

س لام عزیز دلم  اول یک خاطره جالب: بعد از اینکه از مهد اومدی خونه داشتم غذا را آماده می کردم گفتی می خواهی انگور بخوری و از من یک پیش دستی بزرگ خواستی ... چند دقیقه بعد که من از آشپزخونه اومدم بیرون دیدم  ....وای شما انگور را گذاشتی توی پیش دستی و داری با پا اونو له می کنی ...گفتم داری چکار می کنی ؟!!!   گفتی مامان جونم دارم برات آب میوه می گیرم !!!!   من که از تعجب دهنم باز مونده بود ...بعد متوجه شدم اونروز توی مهد برای شما فیلم گذاشتند و شما طرز تهیه ( نوشیدنی محلی اینجا ...ش را ب ... ) را دیدی و الان داری مثل اونها به قول خودت آب میوه می گیری ..حالا من مونده بودم چطوری برات توضیح بدم ..خلاصه دو...
13 آبان 1391

38-کم کم داره هوا سرد میشه - اکتبر 2012

  گلم ..کم کم داره هوا سرد میشه و پاییز خودشو نشون می ده ...زمان چقدر زود  می گذره ..فقط  دو ماه تا شروع سال 2013 مونده ...دوباره داره وقت سانتا و درخت های کریستمس و اتش بازی ها و جشن های سال نو میشه ..  دیروز به سلیقه خودت برات یک جفت چکمه خردیدم ...هرچند الان هنوز زود بود که اونها را بپوشی و لی می خواستی به دوستات نشون بدی:                                                          ...
29 مهر 1391

37. تعدای از اولین ها

گلم خانمی  دیروز  وقتی از مهد خونه اومدی  گفتی می خواهی کتاب بخونی  من هم برات کتاب و دفترت را اوردم و رفتم سراغ کارهام  چند دقیقه بعد صدام زدی ...وقتی اومدم دیدم اسم قشنگت را با خودکار نوشته بودی .... البته توی کامپیوتر براحتی اسمت را تایپ می کنی و همه حروف و کلی کلمات را بلد هستی ولی برای اولین بار بود که تونستی با دستای قشنگت  و با دست خط خودت  اسمت را بنویسی ..... عاشقتم  گلم     ( اولین دست خط    آبان 91- اکتبر 2012)  اینم عکس اولین باری که خورشید خانم را با چشم و ابرو کشیدی  و به قول خودت یک شاخه گل هم دادی دستش   اولین باری که د...
23 مهر 1391

36.علاقه مندی دخترم به حیوانات ( مخصوصا سگ و گربه )

 عزیزم ..گلم .. قلبم ...خانمم ... جیگرم  چند وقتی است که با موضوع علاقه مندی شدید شما به حیوانات روبرو هستیم ...قبلا هم می دونستیم علاقه داری ولی الان که بزرگتر شدی بیشتر این مسئله را عنوان می کنی ماجرا به چند روز قبل بر می گرده ... داشتیم با هم توی خونه با عروسک هات بازی می کردیم ...عروسک سگ بزرگت رادادی به من و می گفتی نوازش کنم ...منم دست روی سرش می کشیدم ...بعد یک دفعه من عروسک سگ سفیدت را پرتاب کردم  بالا  دوباره گرفتمش ...عصبانی شدی و گفتی نه مامی ... الان می ترسه ...نباید سگ بالا انداخت فقط باید بغلش کنی  من پرسیدم تو از کجا می دونی ؟ گفتی مثل سگ ایرینی ( یکی از دوستای مهد کودکت است)...
18 مهر 1391