زهرازهرا، تا این لحظه: 15 سال و 2 ماه و 10 روز سن داره

زهرا (دختر دوست داشتنی ما)

86. خرید فشنگ و آب بازی کنار پل اورگان – مرداد ماه 92

دختر عزیزم ماجرای بازی شما با فشنگ هم برای خودش داستانی بود.. دختر عزیزم ماجرای بازی شما با فشنگ هم برای خودش داستانی بود.. بابا منصور تازه سهمیه فشنگش را دریافت کرده بود.. جعبه های فشنگ را به من دادند تا تو اتاق بگذارم و خودشون با دوستاشون رفتند.. من هم سر ظهر خوابم گرفت .. یه مدتی نبود که چشم رو هم نگذاشته بودم که دیدم صدای پاره کردن کاغذ میاد... چشم باز کردم دیدم خدای من یکی یکی جعبه ها ی فشنگ را باز کردی و طبق رنگ بندی فشنگ ها را تو ویترین چیدی..تازه ذوق می کردی و برام از دسته بندی های خودت می گفتی ...من سریع خودم را جمع کردم نمی دونستم چی بگم .. ولی بابا منصور و پدر تا صحنه را دیدند فقط می خندیدند ... می خواستم فشنگ ها را...
11 مرداد 1392

85.الاغ سواری من و پانیک

عزیز دلم گلم خانمی که زندگی منی   یکبار وقتی عمه پریسا و عمو مطهر و پانیک   از خوزستان مهمان بابا منصور و مامان افسر بودند و ما هم انجا دیدارهامون تازه شد. یکی از شیطونی های شما دو تا دختر ناز الاغ سواری بود که البته شما این اولین باری بود که سوار میشدی و اولش کمی تردید داشتی ولی بعد دیگه پایین نمی اومدی ...من که دلم برای الاغ خیلی می سوخت آخه باردار بود و شما دو تا شیطون اصلا این مسئله براتون مهم نبود و فقط توی دنیای شیرین خودتون در حال شعر خوندن و بازی و سواری کردن بودید.                       &nb...
9 مرداد 1392

84.مسافرت یایا و دایی مهدی و امید به چهل چشمه – مرداد ماه 92

گل قشنگم  امسال تابستان هوای چهل چشمه عالی بود و به همین دلیل مقصد مسافرهای زیادی بود. یکی از عزیزترین مسافرهای امسال .......     گل قشنگم  امسال تابستان هوای چهل چشمه عالی بود و به همین دلیل مقصد مسافرهای زیادی بود. یکی از عزیزترین مسافرهای امسال یایا فروغ و دایی های گلت  چند روزی مهمان ما و خانواده پدری در چهل چشمه بودند ...خیلی به همه خوش گذشت. طبق روال همه مسافرها مون را به مکانهایی مثل چشمه دیمه و آبشار کوهرنگ و شهر چلگرد بردیم... خیلی خیلی به همه خوش گذشت...ضمنا چشمه دیمه دوباره نتونستی جلوی خودت را بگیری و دوباره رفتی تو آب...البته آب زیر صفر درجه چون واقعا خنک و سرد است....دیگه وقتی حسابی یخ ک...
8 مرداد 1392

80. عروسی دایی مسعود و زندایی اعظم ..21 خرداد 92

عزیز دلم یکی از اتفاقات خوب خرداد ماه امسال عروسی دایی مسعود و زندایی اعظم بود. عروسی روز 21  خرداد و شب تولد امام حسین (ع)  انجام شد. .    عزیز دلم یکی از اتفاقات خوب خرداد ماه امسال عروسی دایی مسعود و زندایی اعظم بود. عروسی روز 21  خرداد و شب تولد امام حسین (ع)  انجام شد. . خیلی خیلی به همه خوش گذشت مخصوصا شما که از اول تا آخر عروسی برای خودت توی تالار دوست پیدا کردی و با انها بودی . هر چه من از شما می خواستم کمی برقصی اصلا گوشت بدهکار نیود. ولی نمی دونم چی شد یک قسمت از برنامه وقتی همه مهمونها داشتند با بستنی پذیرایی می شدند اومدی وسط صحنه و این قسمت از برنامه شد مخصوص من و شما (  همه خانم های ف...
22 خرداد 1392

79 . انتخابات 92 اردیبهشت 92

دختر گلم انتخابات امسال دومین حضور شما بود. انتخابات ریاست جمهوری سال 88 شما فقط 4 ماه داشتید.    دختر گلم انتخابات امسال دومین حضور شما بود. انتخابات ریاست جمهوری سال 88 شما فقط 4 ماه داشتید. چقدر عمر زود میگذره و امسال شما 4 سال و 4 ماه داشتید که در انتخابات ریاست جمهوری سال 92  شرکت کردید. سال 88 من ناظر صندوق های رای بودم و شما با اینکه بسیار کوچک بودید اصلا اذیت نکردید. انتخابات امسال هم یک خاطره جالب داشت و اینکه ما در مدرسه ابتدایی من در دوران کودکی رای دادیم و من تا آنجا که توانستم مدرسه و خاطراتش را برایت بازگو کردم. برای خودم هم یادآوری قشنگی بود. البته به علت رای گیری مامورین نمی گذاشتند عکس بگی...
31 ارديبهشت 1392

76. پیکنیک در کنار پل شهرستان - مرکز بازی فروشگاه حامی

دختر گلم عزیز دلم آنقدر این عید و سال نو 92 به ما خوش گذشت که هر روزش یک ماجرای جدید بود.  دختر گلم عزیز دلم آنقدر این عید و سال نو 92 به ما خوش گذشت که هر روزش یک ماجرای جدید بود. روز ششم و هفتم عید منزل عمه پریچهر و عمو پیمان بودیم و شما کلی با ارسلان وقت گذراندی. سالار هم که یک هم بازی برای شما بود. امسال بابا منصور و مامان افسر ( پدر و مادر پدر) همراه با پدر برزگ و مادربزرگ پدر از روز 28 اسفند مشهد بودند و امسال کنار ضریح آقا امام رضا(ع) سال نو را شروع کردندو تاریخ برگشتشان 14 فروردین است. روز هشتم عید مجدد ما به خانه یایا فروغ برگشتیم و ظهر ناهار غذا درست کردیم و رفتیم پارک پل شهرستان و کلی آنجا شما بازی کردی و با دا...
8 فروردين 1392

74. ماجراهای تیام و امیرارسلان

تو پست های قبلی گفتم که  خدا به عمو امیر و زن عمو ندا یک گل پسر داد. اسم این گل پسر امیرارسلان است. ما این گل پسر را اولین بار درست شب چهار شنبه سوری که رسیدیدم اصفهان دیدیم.    تو پست های قبلی گفتم که  خدا به عمو امیر و زن عمو ندا یک گل پسر داد. اسم این گل پسر امیرارسلان است. ما این گل پسر را اولین بار درست شب چهار شنبه سوری که رسیدیدم اصفهان دیدیم. از همون لحظه اول شما خیلی خیلی از دیدن این نی نی کوچولو  خوشحال شدی و یک لحظه از ارسلان جدا نمی شدی. قسمت جالب ماجرای خریدن ارسلان از پدر و مادرش  بود که شما به زن عمو 2100 تومان پول دادی و ارسلان شد پسر ما. شما به ارسلان شیرش را می دادی یا وقتی گریه ...
2 فروردين 1392

73. سال نو 92 و مسافرت به ایران

  گل دخترم این آخرین پست سال 91 است  و خبر خوب اینکه ما امسال عید نوروز ایران هستیم و کنار خانواده       حتی تصور اینکه امسال دعای تحویل سال نو را کنار خانواده می خونیم به ما انرژی بیشتری می ده    از همین جا دوست دارم بهترین آرزوها را برای بهترین دوستای نی نی وبلاگیم داشته باشم. سال نو همگی مبارک      ...
25 اسفند 1391

72. کارنوال بچه ها مارس 2013- اسفند 91

گل دخترم همیشه توی ماه مارس در دوهفته جداگانه کارنوال برگزار میشه  هفته اول کارنوال مخصوص کودکان است و هفته دوم مخصوص بزرگترها ادامه مطلب یادت  نره : گل دخترم همیشه توی ماه مارس در دوهفته جداگانه کارنوال برگزار میشه  هفته اول کارنوال مخصوص کودکان است و هفته دوم مخصوص بزرگترها البته شما فقط نیم ساعت اول را تحمل می کنی و بعد کم کم از شلوغی و سرو صدا و موزیک خسته میشی و شروع می کنی به بهونه گیری  بهر حال اینم تعدادی از عکس های کارنوال کودکان امسال :     شما برای عکس گرفتن که اصلا  همکاری نمی...
25 اسفند 1391